۲۲.۱۲.۹۰

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت ...... آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو


اندر دل من مها دل‌افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی

مولانا


عيد ار بوي جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو اي ماه آسمان و زمين
تا به هفت آسمان مبارک باد
عيد آمد به کف نشان وصال
عاشقان اين نشان مبارک باد
روزه مگشاي جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عيد بنوشت بر کنار لبش
کاين مي بي‌کران مبارک باد
عيد آمد که اي سبک روحان
رطل‌هاي گران مبارک باد
چند پنهان خوري صلاح الدين
بوسه‌هاي نهان مبارک باد
گر نصيبي به من دهي گويم
بر من و بر فلان مبارک باد

مولوي





رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن 

ترک من خراب شب گرد مبتلا کن


ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها 
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن


از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی 
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن


ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده 
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن


خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا 
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن


بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد 
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن


دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد 
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن


در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم 
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن


گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد 
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن


بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی 
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


هیچ نظری موجود نیست: