۲۰.۱۲.۹۰

کار هر بز نیست خرمن کوفتن

در نظر بگیر در میان جمعی نشسته‌ای و تو چیزی را میدانی‌ که دیگرانی که در آن جمع نشسته اند نمیدانند. فرض محال که محال نیست، فرض می‌کنیم سفر در زمان امکان پذیر بود و تو با تجربه انقلاب ۵۷ ( روز خود کشی دسته جمعی مردم ایران) و بعد از دیدن این همه تیره روزی ملت ایران، در طول زمان سفر کرده و خودت را در سال ۵۷ در بین جمعی نشسته میبینی‌ که دارند در بارهٔ اینکه با خمینی چه باید کرد تصمیم میگیرند، و میشنوی که در این جمع، عده‌ای اعتقاد دارند نباید دست به ترکیب خمینی زد چرا که احتمالاً به یک اسطوره و قهرمان ملی‌ تبدیل میشود، زیرا این ملت در خارج تحصیل کرده، این‌طور یاد گرفته‌اند که برای اینکه قهرمان نسازی، باید پارازیت را زنده نگاه داری و چارهٔ دیگری برایش بتراشی، و تو آنجا نشستی و با علمی‌ که از آینده داری با همهٔ وجود فریاد می‌زنی: خوب قهرمان بشود، گویا اگر یک مرده قهرمان شود چه میشود، بگذار مردم با خاطرات یک مرده دلخوش باشند، هنوز این را درک نکردیم که خطر وقتی‌ وجود دارد که پارازیت زنده باشد؟ با زنده بودن خمینی، میلیونها ایرانی میمیرند، دربدر میشوند، اسیر میشوند و ایران ویران میشود، خمینی را از روی زمین بردار تا زمین به خون کشیده نشود، تا زمین به جنایت و پلیدی آلوده نشود، تا مردم از شرّ شیطان در امان باشند، در عوض بگذار عده‌ای احمق که در آینده همه کاره میشوند و جنایت میکنند، در عزای این پلید همواره بسوزند و با خاطراتش در انزوا و تنهایی بپوسند،
یکی‌ را بردار تا میلیونها باشند، بگذار یکی‌ برای همه باشد، نه همه برای یکی‌، از یک پارازیت قهرمان بساز ولی‌ مردمان را دچار رنج و تیره روزی نگردان....... و آن دیگرانی که در غرب تحصیل کرده‌اند و تحت تاثیر علوم اجتماعی قرن ۱۸ آنها هستند، به تو به چشم عاقل اندر سفیه می‌‌نگرند، چرا که علم، علم غربی‌ها است و مو لای درز آن نمیرود.




یه مثل سوئدی میگه، ما رخت چرک خودمون رو جلو دیگران نمی‌‌شوییم، یعنی‌ از معایب و عادت‌های بد و ناپسند مان در مقابل دیگران حرف نمی‌زنیم،

حال ملتی را در نظر بگیر که اولین شیوه‌ای که برای اثبات فهمیدهگی ش ، در نزد غریبه‌ها به کار میبرد، انتقاد از خود است، چرا که به او در غرب یاد داده اند که "تا از خودت انتقاد نکنی‌، به رشد فکری نرسیده ای"، و این ملت برای اینکه ثابت کند که آخرِ فکر و اندیشه شده است، در کار انتقاد از خود، آنچنان پیش میرود تو گویی تنها مردمی در دنیا که دارای خصایل پست و رذیلانه هستند، خود او است و دیگر مردم دنیا ، در مقام فرشته گان، پاک و مطهری هستند که از نظر سواد و فرهنگ، هر کدام یک فیلسوف و دانشمند مادر زاد میباشند و بی‌ فرهنگی‌ و حماقت فقط نزد این ملت است و بس.

این درسته که آدمی‌ تا به اعتماد بنفس کامل نرسیده باشد، از خودش نمیتواند انتقاد کند ولی‌ نکته باریک و ظریفی‌ که در این میان فراموش شده، این است که انتقاد از هر پدیده ای، تخصص و بلدیت مخصوص و "شناخت"  را می‌طلبد، انتقاد از فرهنگ یک جامعه، در وحله اول شناخت کامل تجربی‌ و سپس شناخت کامل تخصصی از آن جامعه را طلب می‌کند، یعنی‌ ابتدا زندگی‌ در آن جامعه، تحصیل در آن جامعه، تحقیق در آن جامعه، و سپس تحصیل، تحقیق و تجربه زندگی‌ در جوامع دیگر و در انتها تحصیل، تحقیق و کسب دانش واقعی‌ در رشته جامعه شناسی، را می‌طلبد، و به این گونه است که فردی برای اظهار نظر راجع به فرهنگ یک جامعه تربیت میشود و محق میگردد که در مورد فرهنگ آن جامعه، نظر بدهد. به عبارت عامیانه و ساده‌تر "کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن " ، یعنی‌ هر تازه دیپلم یا لیسانس ادبیاتی که مختصر طبع شعری را داراست، توانایی و دانش آن را ندارد که مثلا حافظ را نقد کند، و یا در مقام انتقاد بر آید. و البته اظهار نظر با نقد دو مقوله کاملا از هم جدا میباشند، به این معنی‌ که می‌توان نظر شخصی‌ را داد ولی‌ مقولهٔ نقد پهنه‌ای فراتر، وسیعتر و پیچیدهتر از یک اظهار نظر شخصی‌ است.

و "انتقاد از خود نشان برتری اندیشه است"، به این معنی‌ نیست که بدون شناخت ... از خودت ایراد بگیری، یعنی‌ قبل از اینکه خودت رو به نداشتن اعتماد به نفس، ضعف شخصیت و ناتوانی‌ متهم کنی‌، اول ببین اطرافیانت چه اراذلی هستند، تحت چه شرایطی و در چه جامعه‌ای زندگی‌ میکنی‌، و چه فاکتور‌های در ایجاد روزمره‌گی تو، دخیل هستند و نقش بازی میکنند.

و به عبارت ساده تر، هر بقال ناراضی‌ از مشتریانش به صرف اینکه چند بار از قفسه‌های مواد خوراکیش، اجناسی ناپدید شده است، نمیتواند در مقام یک جامعه شناس ظاهر شود و از بی‌فرهنگی "خودمون" بنالد و آن را به کل جامعه تعمیم دهد. و هر کسی‌ که در خارج از ایران نشسته و سالها از کشور دور بوده و رنگ آن را ندیده، ولی‌ به صرف خواندن چهار تا کتاب جامعه شناسی‌ و یا حتی تحصیل در این رشته در خارج از ایران، نمیتواند این حق را به خود دهد که راجع به جامعه "حال حاضر" ایران اظهار نظر کند و برای آن چهار چوب تعین نماید.



هیچ نظری موجود نیست: