۲۸.۱۰.۹۰

سیری شکم، محرک رشتهٔ خیال شد


آنها نمیدانند چقدر مهمند. نمیدانند هربارکه هرکس درهر جای دنیا لقمه‌ای غذا بدهان میگذارد، مدیون آدمهای مثل اهالی روستا است، که از صبح تا غروب کار میکنند و با عرق بدنهای خسته‌شان زمین را میکارند، و با بردباری وصف ناپذیری بدامها میرسند. اینها برای دنیا مهمتر از تمام کسانی‌ هستند که در شهرهای بزرگ زندگی‌ میکنند و با این وجود طوری رفتار واحساس میکنند که انگار پست، عقب افتاده و بی‌فایدهند.
Paulo Coelho



از آنجایی که هر طایفه و قبیله‌ای یا هر خانواده و شخص، مادام که مشغول زراعت و دام داری و ساخت صنایعی هستند که لازمهٔ زندگانی‌ است، از قبیل رشتن پشم و پنبه و بافتن پارچه برای رخت و لباس، در نهایت سعادت و خوشی زندگی‌ میکنند. اگر چه از داشتن وسایل گران بها بی‌ بهره و فقیر باشند، ولیکن فقر و پریشانی حقیقی‌ هرگز به آنها مستولی نمی‌شود، چرا که مایحتاج زندگانی‌ را به طور خوش آماده دارند و ابداً تصور نمیکنند که وقتی‌ از گرسنگی و سرما و بی‌ لباسی و بی‌ مکانی بمیرند.
اما همین که شخص علاقه خود را از زمینی‌ که به منزلهٔ دایه و خوراک دهنده‌ی اوست قطع کرد و از نعمت‌های طبیعی که خالق به جهت حیات او برقرار کرده است دور شد و نان پختن، و میوه‌های متنوع و لبنیات تازه و حیوانات خانگی و طیور و وحوش جنگلی‌ و ماهی‌‌های آزاد رود خانه‌ها و دریاچه‌ها را تحقیر کرد، و از دهات و مزارع کناره گرفت، و در داخل دیوار شهر‌ها خود را پنهان کرد، آن وقت برای او غیر ممکن است که به آسانی دست خود را به این انبار خوراک‌های نباتی و حیوانی‌ فرو برده و هر چه لازمهٔ معاش هست به سهولت بیرون کشیده، صرف نماید.
وقتی‌ که مدنی شد، برای تحصیل معاش مجبور است که به زحمت و مرارت تن داده، صنعت پر زحمتی اختیار کند و محصول صناعی خود را با محصولات طبیعی که سابق مالک بود و حالا دیگری متصرف شده است، مبادله نماید، اگر در این مبادله جمع قلیلی فایده برند و با مکنت و ثروت شوند، جمع کثیری به فقر و ناتوانی‌ و گرسنگی و بیچاره گی‌‌ مبتلا میشوند.
برگرفته از کتاب خرنامه.






























هیچ نظری موجود نیست: