آنها نمیدانند چقدر مهمند. نمیدانند هربارکه هرکس درهر جای دنیا لقمهای غذا بدهان میگذارد، مدیون آدمهای مثل اهالی روستا است، که از صبح تا غروب کار میکنند و با عرق بدنهای خستهشان زمین را میکارند، و با بردباری وصف ناپذیری بدامها میرسند. اینها برای دنیا مهمتر از تمام کسانی هستند که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند و با این وجود طوری رفتار واحساس میکنند که انگار پست، عقب افتاده و بیفایدهند.
Paulo Coelho
Paulo Coelho
از آنجایی که هر طایفه و قبیلهای یا هر خانواده و شخص، مادام که مشغول زراعت و دام داری و ساخت صنایعی هستند که لازمهٔ زندگانی است، از قبیل رشتن پشم و پنبه و بافتن پارچه برای رخت و لباس، در نهایت سعادت و خوشی زندگی میکنند. اگر چه از داشتن وسایل گران بها بی بهره و فقیر باشند، ولیکن فقر و پریشانی حقیقی هرگز به آنها مستولی نمیشود، چرا که مایحتاج زندگانی را به طور خوش آماده دارند و ابداً تصور نمیکنند که وقتی از گرسنگی و سرما و بی لباسی و بی مکانی بمیرند.
اما همین که شخص علاقه خود را از زمینی که به منزلهٔ دایه و خوراک دهندهی اوست قطع کرد و از نعمتهای طبیعی که خالق به جهت حیات او برقرار کرده است دور شد و نان پختن، و میوههای متنوع و لبنیات تازه و حیوانات خانگی و طیور و وحوش جنگلی و ماهیهای آزاد رود خانهها و دریاچهها را تحقیر کرد، و از دهات و مزارع کناره گرفت، و در داخل دیوار شهرها خود را پنهان کرد، آن وقت برای او غیر ممکن است که به آسانی دست خود را به این انبار خوراکهای نباتی و حیوانی فرو برده و هر چه لازمهٔ معاش هست به سهولت بیرون کشیده، صرف نماید.
وقتی که مدنی شد، برای تحصیل معاش مجبور است که به زحمت و مرارت تن داده، صنعت پر زحمتی اختیار کند و محصول صناعی خود را با محصولات طبیعی که سابق مالک بود و حالا دیگری متصرف شده است، مبادله نماید، اگر در این مبادله جمع قلیلی فایده برند و با مکنت و ثروت شوند، جمع کثیری به فقر و ناتوانی و گرسنگی و بیچاره گی مبتلا میشوند.
برگرفته از کتاب خرنامه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر