۲۵.۱۰.۹۲

بانگ بزن بانگ


ای همه زنجیریان بند گسسته
ای به سرسنگ جام ننگ شکسته
ای ز شما نام مرد رنگ گرفته
ای همه بر تارک زمانه بنشسته
ای سرتان سز
ای دمتان گرم
ای همه ابر و نکرده خم به اسیری
ای همه اسطوره های پاک دلیری
جان و تنم خاک رهگذر شما باد
دست خدای بزرگ یار شما باد
ای دلتان پاک روح شرف خون رزم جان جهانید
بند گسل پاکزاد پاک روانید
مردمک چشم مردمان زمانید
عطر امیدید
بانگ امانید
نادره مردید
شیر زنانید
ای همه تن داغگاه عطصه ی نخجیر
ای به قفس دست و پای بسته به زنجیر
ای همه مردی
بند گسل باد دست عقده گشایت
جان من و جان ملتی به فدایت
بانگ بزن بانگ دیر پای رهایی
سقف فلک پر طنین ز شور و نوایت
مشعل عشق و امید باد به دستت
بند اسارت گسسته باد ز پایت
اس سر تو سبز سرخ باد زبانت
شعله ی هر اشک شوق شمع سرایت
چشم زمان روشن از چراغ نگاهت
گوش وطن شادمان از اوج صدایت
با همه مردم بگو که های برادر
زین همه خشم و خروش کم نتوان کرد
ای به فدای تو پاکباز دلاور
قمت رعنایت
قامت مردانگیست خم نتوان کرد
ای همه عزت
دانش و آزادگی و دین و مروت
این همه را بنده ی ستم نتوان کرد.

مهدی سهیلی

هیچ نظری موجود نیست: