من پروینم
دختر ساسان
با نطفهای دیرینهتر از «کَشَفرود»* در زهدانم
و گیسوانی که بر شانههای بیگانه نخواهند ریخت
گاهی دامنم را
بر پلههای تخت جمشید میکشانم و
آوازهای بومی سَر میدهم
برای مردان سرزمینم که با تفنگ میخوابند
و پشت پلکهایشان آرامش زنانیست
با چین دامنهایی که به لهجههای محلی میرقصند
و دخترانی که رودخانهها را
کوزه کوزه بخانه میبَرند
گاهی تنهاییام را
با نقشینۀ غارهایت قسمت میکنم
بیآنکه ردّم را در هیچ کتیبهای بیابند
و سالهای دور ببینی
دختری که دریاهایت را
در خالی صدفهایش ریختی
در انتظار خروسهای لال نمیمانَد؛
صبح را،
از پشت دروازههای مشرق بیرون میکِشد و
شبانه، لالاییهایت را
از تمام سیمهای خاردار جهان عبور میدهد
گاهی
یادش میافتد چقدر درد دارد
و چشمهای بیگدارش به آبهای آزاد میزنند
ننگِ عهدنامهها را
درست در لحظهای که زنانِ حرمسرا
گیسهای همرا میکشند
.
.
.
بخواب مادرم
شب از نیمه گذشتهست
و پاسبانها «مرزهای پرگهر» را
سوت میزنند.
لیلا کردبچه
* نام قدیمیترین زیستگاهِ شناختهشده بشر در ایران، متعلق به هشتهزار سالِ پیش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر