۱۷.۲.۹۲

نقطه های ساکت پریده رنگ

هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره درسراب آسمان شوم
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام
روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقهٔ گیاه
باد و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند


باروَر ز میل
باروَر ز درد
روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
تا نسیمها نوازشم کنند

از دریچه ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر
از سکوت سادهٔ غمیست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگیست
با خط سیاه عشق
یادگارها کشیده اند
مردمان رهگذر
قلب تیر خورده
شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف در هم جنون 


هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها


پس چرا ستاره آرزو کنم ؟

این ترانهٔ منست
- دلپذیر ، دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این.

فروغ فرخزاد، چکامه سرای بزرگ ایران
(چکامه روی خاک ، کتاب تولدی ديگر)


چنان که از نام چکامه ، " روی خاک " بر می‌‌آيد اتکای اين چکامه ازجهت محتوا ومضمون ، انسان است با تمام ویژگی‌های خاکی و زمین او. فروغ فرخزاد چنان که آرزوی بيشترمردم است، هویتی فرا زمینی‌ طلب نمی‌‌کند. او حتی " روح برگزيدگان " را نيز بباد سرزنش میگيرد و آنها را همچون فرشتگان بیصدا و بی‌ تأثير میخواند. چراکه آنها همنشين خامش فرشتگان اند. درمتن، شاعر به زمینی‌ بودن خود میبالد و ازاينکه همچون سايرساکنان زمینی‌، از حيات زمینی‌، همچون گياهان برخوردار است، راضی‌ و خشنود است چرا که دريافته است ضرورت زمان، اين زمانی بودن را طلب میکند. انسان مدرن روی دو پای زمینی‌ خود ايستاد تا خالق دنیای مدرن باشد. دربند بعدی شاعر حتی اين زمینی‌ بودن را شايسته ستايش فرا زمينيان می‌‌داند. چنانکه ذکر شد یکی از ویژگی‌‌های محوری و اصلی‌ مدرنیته انسان محوری است. انسان بدنيا می‌‌آيد تا در فرصت محدود زمانی‌ خويش، زندگی کند و مدرنيته میخواهد تا دنيا را چنان تدارک ببيند که دراين فرصت محدود همه چيز درخدمت او باشد. روح اين انديشه، سيرخويش را آغاز کرد و چکامه، طبق نظريه ميخاييل باختين، بعنوان شکلی‌ ازاين گفتمان اجتماعی ازدرون شاعر، بعنوان يک پديده اجتماعی ظهور میکند. فروغ نيز درمعرض اين گفتمان قرار گرفته و واکنش نشان میدهد. او معتقد است که جز طنين يک ترانه نيست و جاودانه نخواهد ماند و در پايان چکامه " روی خاک " با جسارت میگويد که :" پس چرا ستاره آرزو کنم؟ " فروغ در آشنایی زدایی چه در حیطه‌ی فرم و چه درحيطه معنا و مضمون با ابتکار خاصی عمل کرده است. ارزش‌هایی‌ که عامه مردم برای رسيدن به آن عمری در صف طولانی انتظار روز‌های کسل کننده می‌‌ايستند و درحين انتظار چرت می‌‌زنند، در چکامه‌های او بسيار بیقدر و ارزش است. 
منبع: سایت نقد و نظر

هیچ نظری موجود نیست: