۱۵.۲.۹۲

جز مفت خوری، مرده خوری، نوحه سرایی مردم هنر دیگری از شیخ ندیدند

یک مشت گدای عرب از راه رسیدند
در میهن فرخنده ما خانه گزیدند
با روضه و با روزه ، در این باغ پر از گُل
چون گاو دویدند و چریدند و خزیدند
با چوب و چماق و قمه و دشنه و چاقو
سرها بشکستند و شکم ها بدریدند
گفتند که این منطق «اسلام عزیز» است
اینان که سیه کار تر از شمر و یزیدند
بستند ز نفرت در دانشکده ها را
استاد و مبارز ، همه در بند کشیدند
آنگاه بصحن چمن دانش و فرهنگ
هر جمعه چنان گلّۀ بزغاله چریدند
با چرک و شپش لشگر جرّار گدایان
از سامره و کوفه و بیروت رسیدند
روزی که جوانان وطن در صف پیکار
لبخند زنان ذایقۀ مرگ چشیدند
امروز سر افراشته در عین وقاحت
این مرده خوران مدعی خون شهیدند
دیدیم که این مرتجعان ، دست به سینه
یک عمر به پا بوسی «طاغوت» خمیدند
اینک همه با غارت این مردم بدبخت
گویی شرف گمشده را باز خریدند
با زور و ریاکاری و دزدی و تقلّب
بر قامت دین جامۀ تزویر بریدند
موسیقی شان ، شیون مرگ است و گدایی
این کوردلان ، دشمن شادی و امیدند
کوته نظران قاصد دوران توحُش
بر سقف جهان تار خرافات تنیدند
جز مفت خوری، مرده خوری، نوحه سرایی
مردم هنر دیگری از شیخ ندیدند
اکنون که سفیهان همه در مسند جاهند
اکنون که فقیهان همه خونخوار و پلیدند
در میهن ما «منطق اسلام » چماق است
دزدان همگی پیرو این دین جدیدند
هر چند که هرگز فقها، نسل ابوجهل
زین شعبده ها، خیر نبینند و ندیدند.
هادی خرسندی

هیچ نظری موجود نیست: