۵.۱۱.۹۱

در آتش هیچ چیزی زنده نیست


کسی در اندرونم می نویسد ، دستم را به حرکت در می آورد
سخنی می شنود ، درنگ می کند ،
کسی که میان کوهستان سرسبز و دریای فیروزه گون گرفتار آمده است .
او با اشتیاقی سرد
به آن چه من بر کاغذ می اورم می اندیشد .
در این آتش داد
همه چیزی می سوزد
با این همه اما ، این داور
خود
قربانی ست
و با محکوم کردن من خود را محکوم می کند .


هیچ نظری موجود نیست: