با افزایش تنشها بر سر ایران و چین این دو کشور مهمترین موضوعات سیاست خارجی در سال ۲۰۱۳ به شمار می روند.
در ۲۱ ژانویه، باراک اوباما، دور دوم ریاست جمهوری خود را آغاز می کند . بر همگان روشن است که وی باید در دو سال آینده تصمیم نهایی را در مورد اقدام نظامی علیه تاسیسات هستهای ایران اتخاذ کند یا اینکه جامعه بین المللی را به سوی معاملهای با ایران هدایت کند که به نظر نمی رسد برای اسرائیل راضی کننده باشد. آنچه واضح است تمایل اوباما به کاهش تعهد خود به خاورمیانه به منظور تمرکز بر منطقه آسیا- پاسیفیک است، جایی که احتمال بروز درگیری می تواند تهدیدی برای چشم انداز جهان باشد. آنچه در زیر می خوانید نظر تحلیلگران موسسه چاتهم هاوس در تحلیل استراتژی اوباما در قبال ایران است.
در چند هفته گذشته نوعی خوش بینی در خصوص شانس مذاکره موفق بر سر برنامههای هستهای ایران پدید آمده است. اما این خوش بینی تنها در صورتی به نتیجه می رسد که عادتهای بد تغییر کند.
در نتیجه تحریمهای اعمالی علیه ایران ، کشورهای عضو گروه ۱+۵ (آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین، روسیه و آلمان) که مذاکرات هستهای با جمهوری اسلامی را دنبال می کنند، اهرم های بیشتری به دست آورده اند. آنها با ارسال برخی علائم قصد دارند نشان دهند در صورت انجام اقدامات اعتماد ساز از سوی ایران احتمال لغو تحریمها وجود دارد. این رویکردی است که می تواند ارزش مذاکره را افزایش دهد. در همین حال این روزها بحث مذاکره مستقیم ایران و آمریکا نیز مطرح است که واکنش برخی در تهران به آن منفی نبوده است.
همچنین برخی گمانه زنیها از کاهش خطر هستهای شدن ایران خبر می دهد. آژانس بین المللی انرژی اتمی در تازهترین گزارش خود در مورد برنامههای هستهای ایران از تبدیل مقادیری از اورانیوم غنی شده به صفحههای سوخت برای راکتور تحقیقاتی تهران خبر داده است. با توجه به این موضوع، اسرائیل نیز می گوید خط قرمز خود را برای اقدام نظامی علیه ایران به تعویق انداخته است. البته باید گفت آمریکا نیز در ماههای اخیر برای پایین کشیدن اسرائیل از موضع جنگ طلبانه علیه ایران تلاشهای زیادی انجام داده است. خط قرمز دولت اوباما با اسرائیل در مورد اقدام نظامی علیه ایران متفاوت است. واشینگتن می گوید در صورتی که ایران در حال دستیابی به سلاح هستهای باشد، گزینه نظامی را کلید خواهد زد اما تل آویو ادعا می کند دستیابی تهران به توانایی تولید بمب نیز برای عملی کردن گزینه جنگ کافی است.
اما آیا اکنون فضا برای حل سیاسی مساله هستهای ایران آماده تر شده است؟ در تئوری می توان گفت، بله. افزایش ظرفیت غنی سازی در ایران نوعی اجماع در گروه ۱+۵، در زمینه لزوم حل سریع مساله هستهای ایران ایجاد کرده است. مسالهای که یک دهه مذاکره در مورد آن تا کنون بینتیجه بوده است. از سوی دیگر در نتیجه تبلیغات اسرائیل برای استفاده از گزینه نظامی علیه ایران، این گزینه بسیار پر هزینه معرفی شده و طرفها ترجیح می دهند رویکردی مرحله بندی شده بر مبنای پیمان منع اشاعه هستهای را دنبال کنند.
توافق مرحله بندی شده همان چیزی است که شماری از کارشناسان برای سالها آن را توصیه می کردند.
آنچه ایران طبق این توافق به دست می آورد، شامل:
- به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی اورانیوم
- همکاری هستهای با آژانس بین المللی انرژی اتمی و دیگر کشورها
- لغو تدریجی تحریمهای مربوط به برنامههای هستهای و دیگر تحریمهای تجاری
- مصونیت در صورت اینکه بپذیرد تحقیقات نظامی در برنامههای هستهای انجام داده است.
- راهی به سوی کاهش تنشهای منطقهای با توجه به نگرانی هایی که در خصوص تمایل آمریکا به تغییر رژیم مطرح می شود.
آنچه ایران باید انجام دهد:
- محدود شدن کیفیت و سطح غنی سازی اورانیوم و پذیرش بازرسیهای گسترده
- قادر ساختن آژانس به اثبات ماهیت برنامههای هستهای ایران
- شفافیت نشان دادن
-توافق با آمریکا و برقراری مذاکره بر سر موضوعاتی شامل درگیریهای منطقه ای
البته برای پیشرفت واقعی، عادتهای بد از سوی دو طرف باید کنار گذاشته شود.
نخست، بیاعتمادی: این عامل مذاکرات را به گزینههای اندکی محدود می کند. تلاشهای نه چندان جدی از هر طرفی که باشد ، از جانب طرف دیگر پس زده می شود و به این ترتیب طرفین می کوشند جدی نبودن دیگری برای توافق را اثبات کنند. مقامات ایران باید با آمریکا مذاکره کنند همانگونه که در سال ۲۰۰۱ بر سر مساله طالبان در افغانستان این اقدام را انجام دادند.
دوم: تلاش برای اعمال راهکار دلخواه در صورتی که برای راهکارهای مورد توافق برای دو طرف هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.
این در حالی است که بسیاری از سیاستمداران در غرب و اسرائیل ، اعتبار خود را در میان ایرانیان خراب کرده اند. برای مثال، آمریکا می گوید مشکلی با مردم ایران ندارد اما تحریمهای مالی و نفتی که علیه جمهوری اسلامی اعمال می کند، پیامدهای مستقیمی برای مردم ایران به همراه دارد.
از سوی دیگر شکست گروه ۱+۵ برای ایجاد اتحاد بر سر یک ساختار واحد از اهداف مذاکرهای طبقه بندی شده نیز نمی تواند کمک کننده باشد. همراه کردن روسیه و چین با یک رویکرد مرحله بندی شده در قبال ایران آسان تر است و این در حالی است که غرب با وجود طرح این ایدهها همچنان به دنبال توقف غنی سازی در ایران است.
این رویکرد به یک مانع دیگر تبدیل می شود و این در شرایطی است که هیچ یک از طرفها ارزشی برای نگرانیهای امنیتی طرف مقابل قائل نمی شوند.
در مورد این عادت ها، نکته تغییر ناپذیری وجود ندارد. در جهان منطقی امروز هر یک از طرفها باید عادتهای بد خود را کنار بگذارد. هرچند که در مسیر پیروزی کلی، دور شدن اهداف استراتژیک هر یک از طرفها نیز محتمل است.
منبع: دیپلماسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر