۲.۲.۹۱

ستم بر ستمکاره آید پدید

آورده‌اند که برای نوشیروان عادل در شکار گاهی‌ صیدی (گوشت شکاری) کباب کردند، و نمک در آنجا نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد.

نوشیروان گفت: نمک را به قیمت اصلی‌ آن بخر و نگو برای شاه میخواهی‌ تا رسم نشود و ده‌‌‌ خراب نگردد.

گفتند: از این قدر چه ضرری زاییدهٔ میشود، و از اندکی‌ کمتر پول پرداخت کردن، چه فسادی پدید میاید؟

نوشیروان گفت: در ابتدای جهان، ظلم کم بود، هر که آمد به آن افزود، تا به این اندازه رسید

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی ....... براورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد ...... زنند لشگریانش هزار مرغ به سیخ

اگر شاه از باغ رعیت یک سیب به ناحق بخورد، زیر دستان او، درختان آن باغ را با ظلم از بیخ میکنند، و اگر شاه پنج تا تخم مرغ به زور بگیرد، لشگرش هر چی‌ مرغ است به سیخ میکشند.

آموزگار و الگو، بزرگ و مرشد، رهبر و پادشاه، پدر و مادر، بنیان گذار ظلم و ستم اند.

گلستان سعدی، باب نخست، حکایت نوزدهم




هیچ نظری موجود نیست: