در اين بخش از دفتر دوم مثنوى، مولانا ضرورت انسان بودن را متذكر ميشود.
از صحابه خواجهای بیمار شد
واندر آن بیماریش چون تار شد
بايزيد آمد عیادت سوی او
چون همه لطف و کرم بد خوی او
يكى از شاگردان بايزيد بسطامى از عرفاى ايران و عزيز خدا، بيمار شده و بر اثر بيمارى ضعيف و لاغر مانندتار شد. پس بايزيد به عيادت او رفت. چنانكه خوى و خصلت و عادت او بود و آن لطف و كرم به ديگران. بايزيد از زمره مردان خدا و صاحب خلق و خوى انسانى و متعالى بود.