مولانا در ادامه داستان خاربن و شماتت کهنسالان خبیث، برای اینکه آدمی به پیری برسد و خبیث نگردد، چگونگی پاکسازی جان و رسیدن به اخلاق نیکو را درس داده و سفارش میکند.
پند من بشنو که تن بند قویست
کهنه بیرون کن گرت میل نویست
اولین گام در راه پیروزی در هر کاری شناخت موانع و سدهای آن کار است، و تا این موانع شناسایی نشوند، غلبه کامل امکان پذیر نبوده و یا بسختی ممکن میشود. گام برداشتن در راه راستی و موفقیت در این راه هم محتاج شناخت موانع و دشمنان راستیست. حضرت مولانا میفرماید، باید بدانی که تن و جسم تو بند و سد قوی و نیرومندی در راه رسیدن تو به دریای معرفت الهی است. چرا؟ چون تن و یا جسم آدمی برای زنده ماندن و ادامه حیات محتاج به عوامل مادیست. و آدمی برای رسیدن به این عوامل مادی، نیاز به تلاش و حرکت دارد. تلاش و تحرک محتاج اراده است و اراده آدمی که در کودکی، از تولد تا ۷ سالگی، شکل میگیرد بستگی تام و تمام به محیط زیست مناسب از دو بعد مادی و معنوی دارد. کودکی که در خانه ای از هم پاچیده و با پدر و یا مادری مضطرب و نگران و ناراحت و یا با فقر مادی بزرگ میشود، شخصیت محکمی برای زندگی در اجتماع را ندارد. و برای جبران کمبود اراده و شخصیت خود، بناچار دست بدامان مکر و پلیدی و یا بردگی میشود. چنین شخصی دربند تن و مایحتاج اوست. در این شخص تن بند قویست که او را از پرداختن به راستی باز میدارد.
بطور مثال، شخص تخریب شده، توانایی گفتن «نه» به دیگران را ندارد و بجای آن دروغ میگوید. دروغ که مانند آمیب ها بطور تصاعدی زیاد میشود و یک دروغ دو تا گشته و دو میشود چهار و چهار میشود شانزده و الاآخر، پس از مدتی موجب بیزاری شخص از خودش میگردد و کسی که از خودش ناراضی و بیزار باشد، بطور طبیعی از همه بیزار است، و این بیزاری را به اشکال گوناگون، مانند غیبت کردن، تمسخر کردن، خشم ، نفرت، کینه، ظلم و و و نشان میدهد. و طولی نمیکشد که فرد تبدیل به هیولایی میگردد که دیوهای زیادی را با خود حمل میکند.
قریب به اتفاق مردم، به دلایلی گوناگون، فاقد محیط رشد و نمو مناسب در کودکی بوده اند و بهمین جهت دربند تن و مایحتاج او هستند. و این یک مشگل مشترک دربین اکثر آدمیان است. اینرا نوشتم که مسکنی بنام «درد مشترک » را تزریق کرده باشم.
این معضل جوامع بشری است و مولاتا با آگاهی از این علم، اولین بند و سد را بند تن مینامد و متذکر میشود که اگر طالب زندگی نو و بهتری هستی، میبایستی طرح نو درانداخته و ابتدا از بند تن رها شوی. چگونه؟ حضرت مولانا ادامه میدهد.
لب ببند و کف پر زر برگشا
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
۱- گوش دادن بیش از حرف زدن. یعنی وقتی به زبان بند و بست زده شود و لب از گفتار بیجا و بیهوده باز بماند، خیلی از دیوها مجال خود نمایی پیدا نمیکنند. گفتار نیک.
۲- عمل نیکو انجام دادن و به جای حرافی، کار خداپسند کردن. «کف پر زر برگشا» یعنی نیکوکاری کن. میفرماید، بجای اینکه اراجیف ببافی و مزخرف بگویی، سکوت کن و درعوض آن انرژی که بدین ترتیب ذخیره میشود را صرف عمل صالح کن. مثلا اگر دیدی شخصی زمین خورده است، بجای اینکه او را سرزنش کنی و بگویی، چشم باز کن و درست راه برو! دستش را بگیر و او را از زمین بلند کن. بجای اینکه بایستی و داد بزنی، ولش کن، ولش کن، برو جلو و بیگناهی را از چنگ عوامل ظلم نجات بده و مانع از این شو که او را به سیاهچال بندازند. کردار نیک.
۳- از تنبلی پرهیز کردن و تلاش را در راس زندگیت قرار دادن. «بخل تن» یعنی از تن، بمقدار کم مایه گذاشتن و خست نشان دادن و تنبلی کردن. «پیش آور سخا» دراینجا یعنی تلاش کردن و در استفاده از انرژی تن سخاوتمند بودن.
پند من بشنو که تن بند قویست
کهنه بیرون کن گرت میل نویست
اولین گام در راه پیروزی در هر کاری شناخت موانع و سدهای آن کار است، و تا این موانع شناسایی نشوند، غلبه کامل امکان پذیر نبوده و یا بسختی ممکن میشود. گام برداشتن در راه راستی و موفقیت در این راه هم محتاج شناخت موانع و دشمنان راستیست. حضرت مولانا میفرماید، باید بدانی که تن و جسم تو بند و سد قوی و نیرومندی در راه رسیدن تو به دریای معرفت الهی است. چرا؟ چون تن و یا جسم آدمی برای زنده ماندن و ادامه حیات محتاج به عوامل مادیست. و آدمی برای رسیدن به این عوامل مادی، نیاز به تلاش و حرکت دارد. تلاش و تحرک محتاج اراده است و اراده آدمی که در کودکی، از تولد تا ۷ سالگی، شکل میگیرد بستگی تام و تمام به محیط زیست مناسب از دو بعد مادی و معنوی دارد. کودکی که در خانه ای از هم پاچیده و با پدر و یا مادری مضطرب و نگران و ناراحت و یا با فقر مادی بزرگ میشود، شخصیت محکمی برای زندگی در اجتماع را ندارد. و برای جبران کمبود اراده و شخصیت خود، بناچار دست بدامان مکر و پلیدی و یا بردگی میشود. چنین شخصی دربند تن و مایحتاج اوست. در این شخص تن بند قویست که او را از پرداختن به راستی باز میدارد.
بطور مثال، شخص تخریب شده، توانایی گفتن «نه» به دیگران را ندارد و بجای آن دروغ میگوید. دروغ که مانند آمیب ها بطور تصاعدی زیاد میشود و یک دروغ دو تا گشته و دو میشود چهار و چهار میشود شانزده و الاآخر، پس از مدتی موجب بیزاری شخص از خودش میگردد و کسی که از خودش ناراضی و بیزار باشد، بطور طبیعی از همه بیزار است، و این بیزاری را به اشکال گوناگون، مانند غیبت کردن، تمسخر کردن، خشم ، نفرت، کینه، ظلم و و و نشان میدهد. و طولی نمیکشد که فرد تبدیل به هیولایی میگردد که دیوهای زیادی را با خود حمل میکند.
قریب به اتفاق مردم، به دلایلی گوناگون، فاقد محیط رشد و نمو مناسب در کودکی بوده اند و بهمین جهت دربند تن و مایحتاج او هستند. و این یک مشگل مشترک دربین اکثر آدمیان است. اینرا نوشتم که مسکنی بنام «درد مشترک » را تزریق کرده باشم.
این معضل جوامع بشری است و مولاتا با آگاهی از این علم، اولین بند و سد را بند تن مینامد و متذکر میشود که اگر طالب زندگی نو و بهتری هستی، میبایستی طرح نو درانداخته و ابتدا از بند تن رها شوی. چگونه؟ حضرت مولانا ادامه میدهد.
لب ببند و کف پر زر برگشا
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
۱- گوش دادن بیش از حرف زدن. یعنی وقتی به زبان بند و بست زده شود و لب از گفتار بیجا و بیهوده باز بماند، خیلی از دیوها مجال خود نمایی پیدا نمیکنند. گفتار نیک.
۲- عمل نیکو انجام دادن و به جای حرافی، کار خداپسند کردن. «کف پر زر برگشا» یعنی نیکوکاری کن. میفرماید، بجای اینکه اراجیف ببافی و مزخرف بگویی، سکوت کن و درعوض آن انرژی که بدین ترتیب ذخیره میشود را صرف عمل صالح کن. مثلا اگر دیدی شخصی زمین خورده است، بجای اینکه او را سرزنش کنی و بگویی، چشم باز کن و درست راه برو! دستش را بگیر و او را از زمین بلند کن. بجای اینکه بایستی و داد بزنی، ولش کن، ولش کن، برو جلو و بیگناهی را از چنگ عوامل ظلم نجات بده و مانع از این شو که او را به سیاهچال بندازند. کردار نیک.
۳- از تنبلی پرهیز کردن و تلاش را در راس زندگیت قرار دادن. «بخل تن» یعنی از تن، بمقدار کم مایه گذاشتن و خست نشان دادن و تنبلی کردن. «پیش آور سخا» دراینجا یعنی تلاش کردن و در استفاده از انرژی تن سخاوتمند بودن.