۲۰.۵.۹۸

میان بمبگذاری‌های کپنهاک تا بمبگذاری‌های بغداد ، تفاوت از زمین تا آسمانست


 پس از اینکه حالیمون ساختند که دو دسته تروریست وجود دارد و این جمأعت وحشی و بیرحم و آدمخوار بدو دسته خوب و یا خودی و تروریست بد و غیر خودی، تقسیم میشوند، بتازگی چشممان را هم به بمبگذاری‌های ملیح و بمبگذاری‌های هولناک روشن ساختند.

جریان از آنجا شروع شد که رئیس جمهور استان‌های همپیمان شمال قاره آمریکا، شخص بامزه‌ای بنام ترامپ که اروپایی‌ها بظاهر بخونش تشنه هستند، در یک مصاحبه سرپایی و پرسشگری خبرنگار میکرفونی، از دهان صاف شده ش پرید و نسنجیده، گفت که پس از سفر به لهستان احتمالا به دانمارک هم سفر خواهد کرد. همه غافلگیر شدند و دانمارکی‌ها بیشتر از همه شوکه!

فردای این تپه تازه رنگی‌، وزارت امور خارجه آمریکا برای پوشاندن و ماله کشی‌ روی این افتضاح سیاسی پیش آمده اعلام کرد که در اواخر ماه اوت، رئیس جمهور ترامپ به دانمارک سفر خواهد کرد.(۱)

دانمارکیها ‌ای بر پدرت لعنت گویان، شروع به آبپاچی و نظافت و راست و ریست کردن قضایا کردند. تمامی دستگاه‌های اطلاعاتی‌ و امنیتی به یکباره درحال آماده باش مطلق ، درآمده و تمامی مسیر‌ها و مکانهایی‌ که ترامپ میبایستی از آنجا گذر کند، پاکسازی امنیتی گشته و خلاصه جنب و جوش عجیبی‌ بین حفاظتی‌ها برقرار شد چرا که زمان کوتاه بود و کار خطیر. 


اما چندیست که بمبگذاری‌هایی‌ در جلو ساختمان‌های دولتی و پلیس، در کپنهاگ پایتخت دانمارک صورت گرفته که خوشبختانه خسارات‌ جانی که هیچ و مالی‌ آنهم بسیار ناچیز بوده است . این بمب‌ها تنها شیشه چندین پنجره را در کنار درب ورودی ساختمان پلیس یکی‌ از محلات خارجی‌ نشین کپنهاگ شکسته و به درب ورودی دیگر ساختمان دولتی هم کمی‌ تا قسمتی‌ زخم وارد کرده است. برخی‌ معتقدند که این بمبگذاری‌ها بمناسبت سفر ترامپ صورت گرفته و بیشتر برای اعتراض به این امر است. چرا که بمبگذاری‌ها در ساعاتی از شبانه روز صورت گرفته که خیابان‌ها خلوت و مردمی در حال رفت و آمد نبوده ا‌ند. و قدرت بمب‌ها هم آنچنان نبوده که شعاع وسیع را دربر بگیرد.

و مثلا مانند بمب گذاری‌هایی‌ که در افغانستان، بغداد و یا بین کرد‌های سوریه صورت می‌گیرد نیست که در آنجا‌ها معمولا وقتی‌ بمبی منفجر میشود، همان درجا ۵۰ تن پودر شده، ۱۲۰ تن کشته، ۲۳۰ تن در کما، ۵۰۰ تن از نخاع به پائین فلج، ۳۴۰ تن یکی‌ از دست و یا پایشان پریده، ۱۵۰۰ تن زخمهای سرپایی و نزدیک به ۲۵۰۰ تن هم در شوک فرو رفته و دچار بیماری روحی‌ و روانی‌ میشوند. 



بقول ایرج میرزا:
خـــال مهــرویان ســیاه ودانــــه فــلفــــــل ســیاه
هـــردو جانســـوزند امــا ایــن کجـــا وآن کجــــا!




آدمی‌ نمیمیرد و ازبین نمی‌رود، بلکه از صورتی‌ بصورت دیگر در میآید


احتمالا در زندگی‌ بعدی، تو در جهنمی که برای او ساخته‌ای بدنیا خواهی آمد، و او در بظاهر بهشت امروزه تو که با جنایت و غارت و بیرحمی برای خود دست و پا کرده ای.


۱۳.۵.۹۸

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Gnaal - the bowed lyre taglharpe

مخوانش سخی که محض سخاست



که زیر گنبد خضرا چنان توان بودن
که اقتضای قضاهای گندب خضراست

چو در ولایت طبعیم ازو گریزی نیست
که بر طباع و موالید والی والاست

کسی چه داند کین گوژپشت مینارنگ
چگونه مولع آزار مردم داناست

نه هیچ عقل بر اشکال دور او واقف
نه هیچ دیده بر اسرار حکم او بیناست

چه جنبشست که بی اولست و بی‌آخر
چه گردشست که بی‌مقطع است و بی‌مبداست

مرا زگردش اینچرخ آن شکایت نیست
که شرح آن بهمه عمر ممکنست و رواست

زمانه را اگر این یک جفاست بسیارست
بجای من چه کز این صدهزار گونه جفاست

چو عزم خدمت آن بارگاه دید مرا
که صحن و سقفش بیغاره زمین و سماست

چو دید کز پی تشریف نعمت و جاهم
چو بندگان ویم قصد حضرت اعلاست

بدست حادثه بندی نهاد بر پایم
که همچو حادثه گاهی نهان و گه پیداست

ما هم مانند کویر روزیگاری دریا بودهایم


۱۰.۵.۹۸

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Cornu de Pompeii

پرچم گروه تروریستی داعش همان پرچم دزدان دریایی غربی است


فرانسوی ها همان پرچم دزدان دریایی که پدرانشان استفاده میکردند را برای گروه تروریستی داعش انتخاب کردند, یعنی از نظر ابتکار و خلاقیت از صد ها سال پیش تاکنون یک گام هم جلو نرفتند.
 
 یادآوری میشود از نظر روان شناختی‌، فرانسوی‌ها و بطور کلی‌ موجودات که امروزه غربی نامیده میشوند، به توحش و بویژه دزدی و چپاول ، کشتار و سر بریدن علاقه و دلبستگی عمیقی دارند. دستگاهی که سر را به طرز وحشیانه‌ای میبرد، گیوتین نام دارد که تنها اختراع فرانسوی‌ها در طول تاریخ موجودیت ننگینشان میباشد. این وحشی‌ها که از نظر نژادی به قبایل بغایت بربر تعلق دارند، تا ۲۵۰ سال پیش در حاشیه شهر‌های مدرن و متمدن امپراطوری پارس‌ها در شرایطی بسیار فجیع میزیستند و اکثرا دچار بیماری‌های هولناک مانند طاعون میشدند که در نهایت هم با سرایت دادن همین بیماری‌ها توانستند، شهر‌ها را به زانو در آورده، و آنها را اشغال کرده و امروزه خود را صاحب تاریخ و تمدن گذشته این شهر‌ها بدانند. نگاه کنید به تاریخ ترکا که با اشغال غرب ایران، و کشتار وحشیانه مردم آنجا که به کشتار ۲ ملیون ارامنه معروف است، و سوزاندن شهر‌های زیبای آن، ابتدا آنجا را اشغال کرده و امروزه ادعای به ارث داشتن تمدن این شهر‌ها را هم به طور مسخره و خنده داری، دارند. همین اتفاق در مورد مردمی که امروزه در جایی‌ به نام فرانسه و انگلیس نامیده میشود، افتاده و همین وحشی‌ها ۲۰۰ سال پیش به منطقه شمال قاره آمریکا رفته و آنجا را با وجود کثیف خود الودند و از آن زمان تا کنون، مردم دنیا را دچار جنگ، کشتار، سربریدن و فقر و دربدری و نیستی‌ کرده، گونه‌های انسانی‌، حیوانی و گیاهی‌ متعددی را از بین برده، کرهِ زمین را به طرف نیستی‌ رانده و جنایاتی مرتکب شده‌اند که هیچ ابلیس و هیولایی تا کنون انجام نداده است. نگاه کنید به تاریخ آمریکا که ظرف این ۲۰۰ سال بیش از ۴۰۰ جنگ در گوشه و کنار دنیا به راه انداخته است.
 


۸.۵.۹۸

مگر در نهر تنهایی چه میشویند



صدای آب میآید 
مگر در نهر تنهایی چه میشویند؟ 
لباس لحظه ها پاکست

میان آفتاب هشتم دی ماه 
طنین برف، نخهای تماشا، چکه های وقت
طراوت روی آجرهاست
روی استخوان روز
چه میخواهیم؟ 
بخار فصل, گرد واژه های ماست
دهان گلخانه فکرست
سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب میبینند
ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک میگویند 

چرا مردم نمیدانند که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دمجنبانک امروز 
برق آبهای شط دیروز است؟ 
چرا مردم نمیدانند که در گلهای ناممکن هوا سردست؟ 

 کتاب حجم سبز، چکامه آفتابی، سهراب سپهری

اکنون خدایی در باطن من برقص درآمده است


دیدن موجودات کوچک بالداری به این سبکی، بی‌ فکری، ظرافت و جنبندگی، زرتشت را بگریستن و نغمه سرایی وامیدارد. 

میگوید، من تنها بخدایی ایمان دارم که رقصیدن را بداند. وقتی‌ به شیطان نگاه کردم او را جدی،، دقیق، عمیق و عبوس یافتم، در واقع او روح ثقل زمین است و مسئول افتادن همه چیزها هم اوست. 
من راه رفتن را آموخته ام، از آنوقت است که می‌‌توانم بدوم.
من پرواز کردن را آموخته‌ام و دیگر احتیاج ندارم کسی‌ مرا بحرکت وادارد. 
اکنون مرا وزنی نیست. اکنون من پرواز می‌‌کنم و خود را در زیر خود مییابم. 
اکنون خدایی در باطن من برقص درآمده است. 


-زرتشت بارها جوانی‌ را دیده بود که از او دوری می‌‌جوید. شبی که به تنهایی در تپه‌های اطراف شهر، موسوم به گاو خالدار می‌‌گشت، چشمش به آن جوان افتاد که بر درختی تکیه کرده و با چشمانی خسته به دره نگران است. زرتشت درختی را که جوان بر آن تکیه کرده بود گرفت و گفت: اگر من می‌‌خواستم این درخت را با دست‌های خود تکان دهم، نمیتوانستم. ولی‌ بادی که ما نمی‌بینیم آنرا بدلخواه خود عذاب میدهد و خمّ میکند. ما هم بوسیلهٔ دستهای نامرئی، بشدت خمیده میشویم و عذاب میکشیم.

جوان بی‌ اختیار از جای جست و گفت: من صدای زرتشت را می‌‌شنوم درحالیکه هم اکنون فکرم مشغول بدو بود.

زرتشت پاسخ داد: از چه چیز این امر باک داری؟ بشر هم مانند این درخت است، هرچه بیشتر بسمت بلندی و روشنائی پیش میرود،  ریشه‌هایش بیشتر در زمین و تاریکی و دره‌ها و بسوی پلیدی میگرود.

نیچه

اگر بفهمی نمیتوانی‌ توصیف کنی‌، اگر توصیف کنی‌، نفهمیدی


در سکوت مطلق شبانه، وقتیکه حواس انسان آرام گرفته است، روحی‌ جاویدان، بزبانی‌ بینام با انسان از اندیشه‌هایی سخن میگوید که میفهمی ولی‌ نمیتوانی‌ وصف کنی‌.

ازل و ابد از آدمهایی مثل من چندان بدشان نمیاید


آدمی‌ با گذشت زمان و در اثر غم و ناامیدی‌های پیدرپی بجانوری اهلی و یا وحشی تبدیل میشود


به احتمال زیاد ۱۰۰ سال است که شیطان در نبرد با خداوند پیروز شده و اکنون قدرتمندانه بر تخت الهی جلوس کرده و بی‌ آنکه هویت اصلی‌ خود را فاش کند در آنجا نشسته تا نادانان را بدام کشانده و در آنجا نگاه دارد.
جز این هیچ توجیه دیگری برای وجود اینهمه ظلم نمیتوان یافت.

۶.۵.۹۸

طبیعت الهه‌ای است غیر قابل تسلط


نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره

Haydeh's Tribute to Shah

مرد نیکو نام نمیرد هرگز


مرده آنست كه نامش به نكويی نبرند. به بهانه سالگرد درگذشت محمدرضا شاه پهلوی شاه فقید و وطنپرست ایران



امروزه و تنها پس از گذشت ۴۰ سال و به تن رفتن سالها حقارت و تو سریخوری و دربدری و بیخانمانی و کشتار و فقر و چپاول و عقبماندگی و کشت و کشتاری که غربی‌ها بملت ایران تحمیل کردند، تازه پس از همه اینها، شاید تعداد کمی‌ از ایرانی‌‌ها فهمیده باشند، که زمان شاه فقید ایران که او بر کشور بزرگ ایران سلطنت میکرد، ایران تنها بهشت روی زمین بود که بیشتر از همه جای دنیا در آن دمکراسی و آزادی وجود داشت.

منتها جماعتی که جز خوشی‌ چیزی ندیده، تحصیلی‌ نکرده و ستمی ندیده، و بجای همه اینها فقط تبلیغات احمقانه غربی‌ها را پذیرفته که خود را در نهایت بی‌ همه چیزی گنده میکردند، و هر چه ایرانی‌‌ها داشتند پست و خفیف میشمردند، سرنوشت و روزگاری بهتر از این تیره روزی که امروزه در ایران وجود دارد، را نمیتواند انتظار داشته باشد.

و ایرانی‌ بازیخورده هم میپنداشت که آنچه دارد، هیچ است و میبایستی در کمال ناشایستگی، بیش از آن داشته باشد. و آزادی را در مرگ بر شاه گفتن میدید، و خوشبختی‌ را در آلبانی شدن و فلسطینی بودن!
بحق که این جمله -خلایق هرچه لایق- شایسته مردمیست که از سه رکن اصلی‌ که آدمی‌ را میسازد، یعنی‌ جان و خرد و تن، تنها تن را دارند و بس.

مقاله زیر در سایت خودنویس نوشته شده و ظاهرا نویسنده مقاله شاهی‌ و سلطنت طلب هم نیست، چرا که در جاهایی، از تک حزبی و یا دیکتاتور بودن شاه فقید ایران، سخن به انصاف نبرده و یک طرفه و نسنجیده قضاوت کرده است، اما دلیل انتخاب مقاله ، این است که بعد از خواندن این نوشتار، یاد سخن سعدی کبیر افتادم که میفرماید : سعديا مرد نكونام نميرد هرگز... مرده آنست كه نامش به نكويی نبرند….

وقتی‌ حتی دشمنان شاه فقید ایران برایش "خدا بیامرز" می‌گویند، یعنی‌ او نمرده، بلکه تنها از فضای دنیوی ایران به عالم روحانی ایرانی‌‌ها سفر کرده است، براستی‌ «خدا بیامرزدش».

محمدرضا پهلوی (۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی در قاهره) معروف به محمدرضا شاه پهلوی، ملقب به شاهنشاه آریامهر به‌معنای خورشید آریاییان و بزرگ ارتشداران، دومین شاه سلسلهٔ پهلوی و واپسین پادشاه ایران (۲۵ شهریور ۱۳۲۰ – ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) بود. وی حاصل ازدواج رضاشاه و تاج‌الملوک آیرملو بود.

خودنویس می‌نویسد:
«آن خدا بیامرز»؛ این جمله در واقع ترجمه «محمدرضا پهلوی» است. ۵ مرداد ماه، مصادف با سالگرد درگذشت تنها «شاه» در دنیاست چرا که فقط او «Shah» بود و هست.

نمی خواهم و نمی توانم در این چند خط نکات مثبت و منفی او را کنار یکدیگر بگذارم اما ذکر نکاتی در مورد او بی لطف هم نیست. کسانی که کمی سن و سال بیشتر دارند و این نوشته را می‌خوانند، شاید «آه» از نهادش بیرون بیاید و حسرت روزهای گذشته را بخورند و کسانی هم که کم سن و سال هستند و فرزندان انقلاب شاید از شاه، فقط نامی را شنیده باشند. نظرات موافق و مخالف در مورد او بسیار زیاد است و اتفاقاً این خود نشان می‌دهد که تا چه حد مرد تأثیرگذاری در ایران بوده است. بی شک، هیچکس نمی تواند تأثیرات او در کشور را نبیند و البته شرایط تک حزبی و حتی به نوعی خفقان سیاسی را هم قابل اغماض بداند.

بعضی امور البته اگر با امروز مقایسه شود، شرایط به طرز وحشتناکی متفاوت خواهد بود. از نرخ برابری ریال و دلار (۷۰ ریال = یک دلار آمریکا)، تا اخذ ۷ روزه ویزای آمریکا، تحصیل راحت در خارج از کشور و برگشت افتخار آمیز به ایران، وجود کارگر کره جنوبی و فیلیپینی (و البته مستخدم در خانه!) در دیارمان تا به تدریج وارد دنیای غرب شدن، پرداخت وام به فرانسه و در مقابل احداث مترو برای تهران، قدرت اول بی چون و چرای نظامی خاورمیانه بودن و بسیاری دیگر، همه و همه خدماتی بودند که نیاز ما را برای گفتن «خدا بیامرز» بیشتر می‌کند.

از طرف دیگر، شاه تنها در سال های آخر حکومت خود، متوجه شد که باید به تدریج بر روی پای ایرانی بایستد و هنگامی این کار را آغاز کرد که دیگر دیر شده بود و عدم وجود و توسعه ظرفیت های دموکراتیک، گریبان او را گرفت و البته فرح دیبا در کنار بسیاری از نویسندگان سیاسی معتقدند که کنفرانس «گوادلوپ» بیش از همه شرایط را بر او سخت کرد. خود او نیز در مصاحبه‌های آخرینش به نوعی از انگلیس و BBC به دلیل بزرگنمایی در سرکوب مردم انقلابی در سال ۵۷ گله کرد. البته من مطمئن هستم که ۹۹ درصد خوانندگان اگر «دیکتاتوری» و «توتالیسم» امروزی را با سال ۵۷ مقایسه کنند، تعداد "خدا بیامرزها" بیشتر خواهد شد.

بهر حال امسال مراسم سالگرد این رهبر تأثیرگذار در قاهره در مسجد الرفاعی و بر سر مزار او که به اصرار خانواده او «مزار موقت» است و باید پس از بهبودی اوضاع به ایران بازگردانده شود، برگزار شد. در این مراسم، فرح دیبا در یاد همسر خود سخنرانی کرد. محمد رضا شاه پهلوی، سی سال پیش در چنین روزی، یکسال و نیم پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در اثر شدت گرفتن بیماری پیشرفته سرطان و پس از چند عمل جراحی ناکام و در حالیکه جیمی کارتر، رئیس جمهوری وقت آمریکا رهبر وقت مصر را برای قبول نکردن پادشاه فقید ایران در خاک مصر زیر فشار گذاشته بود، درگذشت.

انور سادات که از دوستان صمیمی شاه محسوب می‌شد، فشارهای های کارتر را نپذیرفت. سادات خود چند ماه پس از مرگ شاه زنده بود و سپس توسط خالد اسلامبولی ، تروریست اسلام‌گرا و مزدور غرب در جریان یک رژه نظامی کشته شد. در همان روز روزنامه‌ها تیتر زدند که «شاه مرد» و قاطبه مردم به شادمانی پرداختند و فقط یک ماه پس از آن، جنگ هشت ساله به ایران تحمیل شد و تعداد زیادی از هموطنان خود را از دست دادیم. جنگی که در سال هال حضور شاه، چندین بار لفظی و یا تؤام با اقدام نظامی در گرفت و در آخرین آن، به نقل از یک بازنشسته ارتش) فرمانده ارتش ایران در صبح روز شروع جنگ گفته بود «اعلیحضرت میل دارند نهار در بغداد چی میل کنند؟»

علاقه‌ای ندارم که شما را وادار به گفتن «خدا بیامرز» کنم. شما خود تصمیم بگیرید.... اما من با تمام جنبه‌ها میگویم: «خدا بیامرزدش».

یاد و نام این بزرگ مرد تاریخ ایران و میهن پرست واقعی‌ ایرانی‌، همیشه جاودان و گرامی‌ باد.

و ننگ و نفرت و مرگ و نیستی‌ بر غربی جنایتکار و نوکران ترک و عرب و فلسطینی وحشی او.

۵.۵.۹۸

روزهاشان پرتقالی باد


از هجوم روشنایی 
شیشه های در تکان میخورند
صبح شد، آفتاب آمد
چای را خوردیم روی سبزهزار میز

ساعت نه ابر آمد، نردهها تر شد
لحظه های کوچک من زیر لادنها نهان بودند
یک عروسک پشت باران بود
ابرها رفتند
یک هوای صاف، یک گنجشک، یک پرواز
دشمنان من کجا هستند؟ 
فکر میکردم در حضور شمعدانیها 
شقاوت آب خواهد شد

در گشودم
قسمتی از آسمان افتاد در لیوان من
آب را با آسمان خوردم
لحظه های کوچک من خوابهای نقره میدیدند

من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت
نیمروز آمد
بوی نان از آفتاب سفره 
تا ادراک جسم گل سفر میکرد
مرتع ادراک خرم بود

دست من در رنگهای فطری بودن 
شناور شد
پرتقالی پوست کندم
شهر در آینه پیدا بود
دوستان من کجا هستند؟ 
روزهاشان پرتقالی باد

پشت شیشه تا بخواهی شب
در اتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج
در اتاق من صدای کاهش مقیاس میآمد
لحظه های کوچک من تا ستاره فکر میکردند
خواب روی چشمهایم چیزهایی را بنا میکرد
یک فضای باز، شنهای ترنم
جای پای دوست.

ورق روشن وقت -کتاب حجم سبز- سهراب سپهری

وقتی‌ آدمی‌ دیگر مودب نیست ، یعنی‌ نفرت و خباثت در او شروع شده


رو در روی ارتش دشمن فکر می‌کنیم


بکدام پستی است که تن‌ نمیدهی تا پستی را نابود کنی‌؟ 
فرصتی دست داده سرانجام تا جهان را دگرگون کنی‌.
کدام آلودگیست که دست بدان نمیبری؟ 
کیستی تو؟ 
در منجلاب غوطه‌ور شو، جلاد را در آغوش بگیر، اما جهانرا دگرگون کن که نیازمند آنست. 
 چه بسا کارها لازمست تا جهان دگرگون شود.
 خشم و سرسختی
دانش و طغیان و اعتراض 
عمل سریع و تفکر عمیق 
صبر و تحمل خونسردانه
پافشاری بی‌ منتها 
 فهمیدن تک تک رویداد‌ها و فهمیدن مجموعه رویداد ها 
 تنها با آموختن حقیقت است که میتوانیم واقعیت را دگرگون کنیم.

کدام داروست که بکام مریض میرنده ناگوار آید


من اینرا فقط برای خود می‌‌نویسم، بدون اینکه در انتظار پاداش باشم یا اینکه بخواهم نام خود را در جهان باقی‌ بگذارم. آنقدر در زندگی‌ از مردم زجر کشیده‌ام که از همه چیز حتی امیدواری تحصیل نام جاوید سیرم. من اینرا فقط برای این مینویسم که خود را راضی‌ کنم. و تصور مینمایم که یگانه نویسنده‌ای باشم که بدون هیچ منظور مادی و معنوی می‌‌نویسم. هرچه تا به امروز نوشته شده، یا برای این بوده که بخدایان خوشامد بگویند یا برای اینکه انسان را راضی‌ کنند. من نمیخواهم کسی‌ کتاب مرا بخواند و تمجید کند. نمی‌‌خواهم اطفال در مدارس عبارات کتاب مرا روی الواح بنویسند و از روی آن مشق نمایند. من نمیخواهم که خردمندان در موقع صحبت از عبارات کتاب من شاهد بیاورند و بدین وسیله علم و خرد خود را به ثبت برسانند. 

 سینوهه

کدام داروست که بکام مریض میرنده ناگوار آید؟(برای مریضی که درحال مرگ هست، گوارا و ناگوار معنی‌ ندارد).