‏نمایش پست‌ها با برچسب پائولو کوئلیو. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پائولو کوئلیو. نمایش همه پست‌ها

فروردین ۰۲، ۱۳۹۱

با یک شعر و یک ساز دل‌ بتو باختم



عشق به یک ماده‌ مخدر میماند. در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست میدهد. روز بعد بیشتر میخواهی. هنوز معتاد نیستی‌، اما از آن احساس خوشت میاید و فکر میکنی‌، میتوانی‌ در اختیار خودت داشته باشی‌... چند دقیقه به معشوق می‌‌اندیشی‌ و بعد از سه ساعت فراموشش میکنی‌. اما کم کم به آن شخص عادت میکنی‌، و کاملا به او وابسته میشوی. حالا دیگر سه ساعت به او فکر میکنی‌ و دو دقیقه فراموشش میکنی‌. اگر در دسترست نباشد، همان احساسی‌ را داری که معتاد‌های خمار دارند. در این لحظه، همان طور که معتاد‌ها دست به دزدی میزنند و برای به دست آوردن آن چه میخواهند، تن‌ به خفت میدهند، تو هم حاضری بخاطر عشق دست بهر کاری بزنی‌، چه مثال وحشتناکی!
پائولو کوئلیو

اسفند ۱۵، ۱۳۹۰

او بالهایش رشد میکرد، من سعی‌ می‌کردم ریشه بدوانم

به قول یه نویسنده برزیلی، همهٔ ادیان توحیدی بزرگ جهان، یهودیت، مسیحیت، اسلام، نرینه هستند، یعنی‌ پیغمبرشان مرد هستند، روحانیأشان مرد هستند، مرد‌ها بر اصول عقاید تسلط دارند و قوانین را وضع می‌‌کنند، و من می‌پرسم زمانی‌ که دین را میساختند، زنها سرگرمِ چه کاری بودند که اجازه دادند خدایی که مال آنهاست، مرد‌ها ازشان بگیرند؟ و یا شاید زنان آنچنان بیدار و با هوش بودند که نخواستند در ایجاد این حماقت، شریک بشوند و اثر و جای پایشان در آن بماند. شاید همین حقیقت، نشان دهند برتری فکری زنان بر مردان باشد، چرا که آنچه که مرد‌ها ساختند، جز پلیدی ثمری دیگر نداشته و نخواهد داشت.




"وقتی‌ مردها به شکار می‌رفتند، ما در غار‌ها می‌‌ماندیم و از بچه‌ها مراقبت می‌‌کردیم، و آنجا بود که همه چیز را آموختیم. مرد‌ها در حرکت بودند، اما ما در غار‌ها می‌‌ماندیم و بدین گونه بود که فهمیدیم بذر به گیاه تبدیل میشود، و این را به مردانمان گفتیم ..... ما اولین نان را پختیم، و مرد‌ها را تغذیه کردیم، ما اولین جام گلی را برای نوشیدنِ مرد‌ها درست کردیم و ما بودیم که چرخه افرینش و زمان را فهمیدیم، چون جسم ما از نظم ماه تقلید میکرد."
پائولو کوئلیو

اسفند ۱۴، ۱۳۹۰

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست

تصمیم فقط یک شروع است، وقتی آدم تصمیم وارد جریان تندی می‌شود و این جریان را به جاهایی می‌کشاند که هرگز تصمیم‌گیری نمی‌شود تصورش را هم نمی‌کرد.
آدم وقتی با کسی‌ هست که از خودش کمتر نیست چه از نظر سواد یا هر چیز دیگری بی‌ اختیار به غرور دست میده که کاملاً کاذب و مسخره هست و جلوی فکرش رو میگیره، برای همین بهتره که همیشه این رو داشته باشی که دیگران از خودش بیشتر میدونن به این ترتیب مرتباً دنبال این هست که خودش رو بهتر کنه.
کیمیاگر نوشته پائولو کوییلو

مهر ۲۱، ۱۳۸۶

الف از پائولو کوئلیو



Aleph by Paulo Coelho

کتاب الف، نوشته نویسنده برزیلی پائولو کوئلیو است. این نویسنده را میتوان بعنوان یک آزادیخواه و مبارز برعلیه استبداد و خفقان، دستکم در مقابل رژیم دست نشانده جمهوری اسلامی در ایران نام برد. چرا که ایشان یکی‌ از معدود کسانی‌ است که تا بحال توانسته در مقابل رژیم فاشیست ضد ایرانی‌ جمهوری اسلامی، کاری انجام بدهد. بدین ترتیب که با قرار دادن کتاب‌های خود در سایت‌های ایرانی‌ و گذشتن از حق امتیاز برای آنها و در نتیجه در دسترس و دانلود آزاد گذاشتن، برای ایرانی‌‌ها ، تو دهنی محکمی به رژیم عقب مانده ، ضد بشر و ضد رشد انسانی‌ و نوکر غربِ جنایتکار زده که کتاب‌هایش را در ایران ممنوع کرده بودند.
در این کتاب نویسنده از خودش و از تجربه سفرش در عرض آسیا می‌نویسد.
وی در این سفر دچار چون و چرا گشته و بین دین و فلسفه و اثبات وجود دست و پای جانانه‌ای میزند و در این میان با ایمانی غیر قابل تزلزل بخویش ، خود را مانند سوار‌ی که فرسنگ‌ها دیگران را در پشت دارد و به جلو چهار نعل می‌تازد تا غروری تازه بدست آمده را -که خود نیز از آن با لذت خبر دارد - برخ خواننده بکشاند، میبیند، در نهایت خواننده از صداقت کلام نویسنده لذت میبرد با اینکه میداند که نویسنده در سرا سر کتاب سعی‌ در موعظه و ارشاد ارواح به سمت و سوئی که خود بر آن باور دارد می‌کند و به جرات می‌توان گفت که نویسنده بیشتر موعظه می‌کند و نصیحت و پند میدهد تا داستان بگوید.
در این کتاب سعی‌ شده تا به تناسخ توضیحی داده شود. نویسنده در عمقی فلسفی‌ با خویشتن خویش دست به گریبان شده و میپندارد که میتوان در بیابانی به وسعت تمامی دنیا، یک تنه روزگار گذراند.

ورنیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد


Veronika Decides to Die by Paulo Coelho

رمان کوتاه «ورنیکا تصمیم می‌گیرد» از کتاب‌های خواندنی پائولو کوئیلو است. بنظر میرسد این نویسنده برزیلی مانند خیلیها هستند و سردرگمی بین «بودن یا نبودن» گشته و در هر رمان و نوشته‌ای که دارد، خواسته یا ناخواسته به این موضوع می‌پردازد.
هر چند خودِ نویسنده در باره این کتاب و دو کتاب دیگر، بنامهای «شیطان و دوشیزه پریم» و کتاب «کنار رود پیدرا نشستم و گریستم» میگوید: در هر سه کتاب، به یک هفته زندگی انسانهای معمولی پرداخته می شود، که هرکدام، بیکباره. خود را پیش روی عشق، مرگ، یا قدرت می‌یابند. همیشه معتقد بودم که چه در هر انسان و چه در سراسر جامعه، دگرگونی های ژرف در دوره های زمانی بسیار کوتاهی رخ می دهند. درست آنگاه که هیچ انتظارش را نداریم، زندگی‌ پیش روی ما مبارزه‌ای می‌‌نهد تا شهامت و اراده ما را برای دگرگونی بیازماید. از آن لحظه به بعد، حاصلی ندارد که وانمود کنیم چیزی رخ نمی دهد یا بهانه بیاوریم که هنوز آماده نیستیم. این مبارزه منتظر ما نمی‌ماند. زندگی به پشت سر نمی‌‌گرد. یک هفته فرصت زیادی است تا تصمیم بگیریم که سرنوشت خود را بپذیریم یا نه.
از دید من و تجربه ای که در مقدمه کتاب هم آمده است، این کتاب در بیان تجربیات شخصی نویسنده دورانی است که در بیمارستان روانی تختی بوده است و آنجا کسانی هستند که بر وی تأثیر گذاشته اند. هر خودِ نویسنده، انگیزه و علت نوشتن این داستان را، شباهت‌های ظاهری که بین خود و بیمار دیگری است که بر اثر خودکشی‌های ناموفقی به تیمارستان منتقل می‌شود، می‌داند، ولی می‌داند که کتاب متاثر از حالات روحی خود نویسنده، در آن دوران است که بر روی کاغذ ثبت و نگاشته شده است. بهرحال کتاب از توضیح و کنکاش در مورد فلسفی «بودن یا نبودن» است. پرسشی که همیشه با آدمی‌ بوده و تا زمانی که هست، خواهد بود

شیطان و دوشیزه پریم


The Devil and Miss Prym by Paulo Coelho

شیطان و دوشیزه پریم
کتاب شیطان و دوشیزه پریم، پائولو کوئیلو نویسنده برزیلی است. داستان کتاب حول محور، مبارزه خوبی‌ برعلیه بدی، فرشته در مقابل شیطان، ایمان در مقابل نامیدی می‌گذرد. مبارزه‌ای که از آغاز افرینش انسان تا امروز وجود داشته باشد و همچنان ادامه خواهد داشت.
خواندن کتاب احساس شگرفی را در انسان ایجاد می‌کند، شبیه همان احساسی‌ست که تماشگری بیطرفش را می‌کند، زمانی که یک مسابقه و جدال بین دو مبارزی است، که تماشاگر با آنها از قبل کمی‌آشنایی است، بهمین دلیل هم نمی‌تواند دقیقا بگوید. که طرفدار کدام یک هست.
و توانای که هر کدام در مبارزه از خود نشان می دهند، برای طرفداری تماشاگر را تعیین می کند و این طرفداری گاهی اوقات بدی را می گیرد و گاهی با خوبی هم می شود.