۲۹.۱۲.۹۸

که امشب شب عیده


با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز

از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز

بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل
گر جز غم خود یابی آتشزن و بفروز

هرچند همه دفتر عشاق بخواندیم
با اینهمه در عشق تو هستیم نوآموز

در مملکت عاشقی از پسته و بادام
بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز

تا دیدهٔ ما جز بتو آرام نگیرد
از بوسه‌ش مهری کن و ز غمزه‌ش بردوز

با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز.

سنایی



هٔایده ـ شب عشق

هیچ نظری موجود نیست: