۱۶.۱۲.۹۷

اول بنام آنکه بکس نیست مشترک


اول دفتر بنام ایزد دانا
صانع و پروردگار وحی توانا
اکبر اعظم خدای عالم و آدم 

سیرت خوب آفرید صورت زیبا
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب، ماهی دریا
قسمت خود می‌خورند منعم و درویش
روزی خود می‌برند پشه و عنقا
حاجت موری بعلم غیب بداند
در بن چاهی، بزیر سخره سماء
جانور از نطفه می‌کند شکر از نی
برگِ تر از چوب خشک، چشمه ز خارا
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بی‌نیاز، بر همه مشفق
از همه عالم نهان، بر همه پیدا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا می‌کند موی بر اعضا
هرکه نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بارخدایا مهیمنی و مدبر
وز همه عیبی مبری و مبرا
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا
سعدی از آنجا که وهم اوست سخن گفت
ور نه کمال تو، فهم کی رسد آنجا.

سعدی