نمیدانند که آدمی برای رسیدن به معرفت میبایستی مانند دیگر آدمیان و بروشهای گوناگون بزیید. برای فهمیدن زندگی میبایستی همه گونه تجربه کرد، برای فهمیدن سیری میبایستی گرسنه بود برای فهمیدن جوانی میبایستی پیر بود، برای فهمیدن سرما میبایستی زیر آفتاب رفت. برای فهمیدن آدم نیز میبایستی مانند آدمیان زندگی کرد. میبایستی فقیر بود، ثروتمند بود، گمنام بود، شهیر بود، گوشه نشینی کرد، در جمع درخشید، میبایستی مست بود، هوشیار بود، سفر کرد، زندانی بود، باید حماقت کرد، دانا بود و و و. بقول مولانا آدمی با خواندن کتب و تجربیات دیگران، مانند همان اشخاص پیل ندیدهای است که بدون اجازه پیل بان، شبانه وارد پیلخانه شدند، و چون از ترس افشا شدن، چراغ نیفروخته بودند (خود تجربه نکرده بودند) با کشیدن دست بر اندام پیل (با خواندن کتب دیگران) سعی در فهمیدن شکل پیل داشتند و نتیجه اینکه هرکدام به برداشتی متفاوت و نادرست از شکل پیل رسیدند. پس از آن این جمع بیتجربه ولی مغرور، کشیدن دست بر اندام پیل را تجربه انگاشته و خود را برآنچه ادعا داشتند، محق دانسته و بر سر این دانسته خود، بجان هم افتاده و تا پای مرگ برای اثبات عقیده و نظر خود جنگیدند. و شما که پیل را میشناسی، وقتی تعصب و اصرار هر کدام را در شناخت و دانستن شکل پیل میبینی، هم خنده ات میگیرد، هم بحیرت فرو میروی و هم متاسف میشوی. و این درست اتفاقی است که برای اندک آدمیانی که شاهدان هستی اند، افتاده و میافتد. و آدمیان دیگری هم هستند(۱) مانند دانشمندان، حکما، بزرگواران و فیلسوفان ایرانی، از جمله فردوسی، خیام، سعدی، حافظ، مولانا، بایزید، حلاج، عطار، نظامی، ناصر خسرو و هزاران هزار دیگر که تلاش بی ثمر میکنند تا با نوشتن داستان و شعر و مثنوی و قصیده و سفرنامه و مثال و نمونه، به دیگران بفهمانند و آنان را ملتفت سازند. و البته هم که موفق بودند و تا ۲۰۰ سال پیش آدمیان در بهشت زمینی - و با وجود تمام ویژگیهای مثبت و منفی انسانی و دیوهای درونی، کم و بیش با صلح و صفا و با احترام به موجودیت یکدیگر، طبیعت و کره زمین در کنار هم میزیستند. ولی متاسفانه ۲۰۰ سال است که نسل بربرها و احمقها با آدمیان قاطی گشته و مانند علف هرز رشد کرده و هستی موجودات روی کره زمین و انسان و انسانیت و بشر را بنابودی کشانده است.(۲) و در نتیجه امروزه حتی گفتگو در مورد "انسانیت" هم تاحد زیادی شوخی و جک مینماید.
...........................................
(۱) چرا فعل زمان حال را برای این بزرگواران بکار برده ام، با وجودی که از نظر فیزیکی در بین ما نیستند؟ عاقلا دانند.
(۲) میفرمایند:
شیطان برای اینکه آدمی را از پروردگارش و "انسانیتِ به امانت نهاده" در وجود او دور سازد بتی ساخت بنام "خدای یکتا" و ادیانی با نامهای گوناگون که همگی این بت را میپرستند. و آنرا در میان احمقترین آدمیان رایج نمود. و به احمقترین قبایل یاری رساند تا این ادیان را در دنیا بزور کشتار در میان آدمیان پراکندند. امروزه آنچه که بر دنیا غالب است شیطان و دینهای اوست. و هرکس که با او و دینهایش مخالفت کند، به فجیعترین وضع ممکن سربنیست خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر