۷.۶.۹۷

گر جان ز شیدایی بلب آری


گفتم که بعد از آنهمه محنت
آن عشق و آن دنیای محبت
آن سر بزانو بردن و زاری
آن عشق و آن دلداری و یاری
تو مرا تنها نگذاری
تو مرا تنها نگذاری

گفتم پس از آن بیخبر‌ها
آن گریه‌ها، دیوانه گری‌ها
گر جان ز شیدایی بلب آری
جز من بیاری دل نسپاری
تو مرا تنها نگذاری
تو مرا تنها نگذاری

تا دلم مست و مدهوش تو شد
گلشن عشقم آغوش تو شد
گفتم که به یاری
تو مرا تنها نگذاری
تو مرا تنها نگذاری

هر زمان بردی نام دگران
چون مرا دیدی از غم نگران
گفتی که بجز من بجهان دلداده نداری
تو مرا تنها نگذاری

گمان ندارم مرا بدرد و غم جدایی بسپاری
ز غم بمیرم اگرکه تنها و بیپناهم بگذاری
مرو که ترسم خدانکرده، دگر نیایی به بر من
ندانی آندم، که بیتو هستم، دلم چه آرد بسر من

تا دلم مست و مدهوش تو شد
گلشن عشقم آغوش تو شد
گفتم که به یاری
تو مرا تنها نگذاری
تو مرا تنها نگذاری

هر زمان بردی نام دگران
چون مرا دیدی از غم نگران
گفتی که بجز من بجهان دلداده نداری
تو مرا تنها نگذاری
تو مرا تنها نگذاری.

مرا تنها نگذاری
ترانه سرا :بیژن ترقی
آهنگ: شادروان پرویز یاحقی
در دستگاه سه گاه
خواننده: حمیرا



تنها نگذاری - آلبوم ۴۰ آهنگ طلایی - حمیرا



هیچ نظری موجود نیست: