۳۰.۵.۹۷

بزمی بود، برچیدند


بر آبی چین افتاد
سیبی بزمین افتاد
گامی ماند
زنجره خواند
همهمه ای خندید
بزمی بود، برچیدند
خوابی از چشمی بالا رفت‌
این رهرو تنها رفت
بی ما رفت‌
رشته گسست‌
من پیچم‌، من تابم‌
کوزه شکست‌
من آبم‌
این سنگ، پیوندش با من کو؟
آن زنبور، پروازش تا من کو؟
نقشی پیدا آینه کجا؟
این لبخند، لبها کو؟
موج آمد، دریا کو؟
می بویم‌، بو آمد
از هرسو، های آمد، هو آمد
من رفتم‌، او آمد، او آمد.

سهراب سپهری







هیچ نظری موجود نیست: