تنهای تنها ها، خدا
از خانه بدر، از کوچه برون
تنهایی ما سوی خدا میرفت
در جاده درختان سبز
گلها وا
شیطان نگران
اندیشه رها میرفت
خار آمد و بیابان و سراب
کوه آمد و خواب
آواز پری مرغی بهوا میرفت
نی، همزاد گیاهی بود
از پیش گیا میرفت
شب میشد و روز
جایی
شیطان نگران
تنهایی ما میرفت.
سهراب سپهری
کندیِ همه تنها ها، خدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر