۱۰.۵.۹۷

تنهای تنها ها، خدا



از خانه بدر، از کوچه برون‌ 
تنهایی ما سوی خدا میرفت‌
در جاده درختان سبز 

گلها وا 
شیطان نگران‌ 
اندیشه رها میرفت‌
خار آمد و بیابان و سراب‌
کوه آمد و خواب‌
آواز پری مرغی بهوا میرفت
نی، همزاد گیاهی بود

از پیش گیا میرفت‌
شب میشد و روز 

جایی‌ 
شیطان نگران‌ 
تنهایی ما میرفت‌.

سهراب سپهری
کندیِ همه تنها ها، خدا







هیچ نظری موجود نیست: