۲۶.۳.۹۷

لحظه من در راهست‌


دریاکنار از صدفهای تهی پوشیدهست‌
جویندگان مروارید 

بکرانه های دیگر رفته اند

پوچی جستجو 

بر ماسه ها نقشست‌
صدا نیست

دریاپریان مدهوشند 
آب از نفس افتادهست‌
لحظه من در راهست‌

و امشب بشنوید از من
امشب 

آب اسطوره ای را بخاک ارمغان خواهد کرد
امشب 
سری از تیرگی انتظار بدر خواهد آمد
امشب

لبخندی بفراترها خواهد ریخت‌
بی هیچ صدا

زورقی تابانشب 
آبها را خواهد شکافت‌
زورق ران توانا

که سایه اش بر رفت و آمد من افتادهست
که چشمانش گام مرا روشن میکند
که دستانش تردید مرا میشکند
پارو زنان از آنسوی هراس من خواهد رسید
گریان به پیشوازش خواهم شتافت‌
در پرتو یکرنگی  

مروارید بزرگ را در کف من خواهد نهاد.

سهراب سپهری









هیچ نظری موجود نیست: