۲۶.۱۱.۹۶

یک داستان ساده



مرد مشرکی بکنار چاه جمکران آمد و دید که بروی تابلو کنار چاه نوشته شده که امام زمان فقط یک آرزو را برآورده میکند. پس مرد مشرک آرزو کرد که امام زمان یک عشق واقعی‌ به او بدهد. امام زمان و یا شریک خدا بلافاصله به او یک عشق آتشین عطا کرد. مرد مشرک بسیار خوشحال شد. سپس نگاه کرد ببیند کس دیگری هم مانند او به آرزویش رسیده است. دید بله- یکی‌ پول خواسته گرفته، دیگری یک جت مدرن خواسته، بدست آورده و آن یکی‌ آرزو کرده سوپر من بشه، به آرزویش رسیده!
::::::::::::::::
آخر داستان معلوم نیست و معلوم نیست که چه بر سر قلب و روان مرد آمده است، ولی‌ حدس زده میشود که در این هنگام-
زن در حالیکه مرد را دلداری میداد، به او گفت عوضش تو منو داری که از همه اینها بیشتر میارزم....! 

و مرد تنها بگفتن یک "بله" قناعت کرده است.

هیچ نظری موجود نیست: