۲۹.۹.۹۶

کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق


دگر زجان من ای سیمبر چه میخواهی
ربوده‌ای دل زارم دگر چه میخواهی
مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بیبال و پر چه میخواهی
اثر زناله خونین دلان گریزانست
ز ناله ایدل خونین اثر چه میخواهی
بگریه برسر راهش فتاده بودم دوش
بخنده گفت ازاین رهگذر چه میخواهی
نهاده ام سرتسلیم زیر شمشیرت
بیار برسرم ای عشق هرچه میخواهی
کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه میخواهی
بغیر آنکه بیفتد زچشمها چون اشک
بجلوهگاه خزف ازگهر چه میخواهی
رهی چه میطلبی نظم آبدار ازمن
بخشکسال ادب شعر تر چه میخواهی؟

رهی معیری



محمودی خوانساری - دل از من برد و روی از من نهان کرد












هیچ نظری موجود نیست: