۹.۵.۹۶

بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود


نور اسلام شما از تابش شمشیر بود
ریشهء این دینتان در مسلخ زنجیر بود

رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ
فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود

فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن
کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود

خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا
از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود

آن بهشت و دوزخ و آن حیله ی بی انتها
بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود

حکم این دین سیاه و محفل اهریمنان
حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود

اینهمه حرف تباه و گفتن از کار گناه
از وجودِ صد حدیث و آیه و تفسیر بود

ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی
لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود

میـــهن آبــــادمان مانند یک ویــــرانه گشت
بیخرد بودیم و از ایران همین تقصیر بود.



































































































































































هیچ نظری موجود نیست: