۲۳.۳.۹۶

در روح تمنایی برای نیندیشیدن


روشن است که خسته ام
زیرا آدمیان درجایی باید خسته شوند
ازچه خسته ام، نمیدانم
دانستنش بهیچ رو بکارم نیاید
زیرا خستگی همانست که هست
سوزش زخم همانست که هست
و آنرا با سببش کاری نیست

آری خسته ام
و بنرمی لبخند میزنم بر خستگی 

که فقط همین است
درتن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن.

فرناندو پسوآ




هیچ نظری موجود نیست: