۲۲.۱.۹۶

اگر زدیده جدا شد، ز دل جدا نشود


تلاش می کنم و دست بر نمی دارم
اگر چه خسته و دلمرده گشته پندارم

مرا چه غم اگر از خفتگان خبر نرسد
که من سپیده صبح همیشه بیدارم

چو خار را بصفای ثبات ما بستند
گمان مبر که چو خارا، ز تیشه بیزارم

من آن نیم که ز نیمه ز راه برگردم
چنان روم که غزلخوان شوی بدیدارم

مجیز ملا نگفتم و عکس خود نشدم
چرا که از خط تمکین ملا بیزارم

اگر هزار شوم وهزار پاره شود
حدیث ناله عشق و نفیر بیمارم

سکوت چرخ زمان را بدل نمی گیرم
که میوه داد سکوت از سکوت پُربارم

بنور خاک فروغ و به تربت حافظ
قسم که در وطنم خفته آخر کارم

مرا بیاد بیاور اگر ندیدی باز
که من کلام نحیفی ز باغ گفتارم

ولی صلابت ایران تمام عشق من است
و بر صلابت ایران تنیده گلزارم

اگر زدیده جدا شد، ز دل جدا نشود
کجا شود وطنی کو دل است و دلدارم

خوشا به حال رفیقان که خفته در وطنند
که خاک تربتشان میوزد بکردارم.



هیچ نظری موجود نیست: