۲.۲.۹۶

که چنین میرسد از نکبت ِقم، آزارم



بارها گفته‌ام و بازشنو گفتارم
کز تو ایدوست یکی نکته تمنا دارم
بر سر تربت من بی‌ می و مطرب منشین
تا بگوش تو رسد گوشه‌ای از اسرارم
من بزاغان سیه پوش جهان مظنونم
وز کلاغان دغا تابه ابد بیزارم
سنگ این گور براین کوردلان خواهم کوفت
ناگهان گر‌ سر ازاین خاک لهد بردارم
خوب رویان مگر از فارس به قم کوچیدند
که چنین میرسد از نکبت ِ قم، آزارم
گم شوید از سر گورم که صبا ره گم کرد
زین سیاهی که در این دایره شد دیوارم
تربت حافظ ازاین شب صفتان خالی باد
تا نه با بیم عسس یار کند دیدارم.

هیچ نظری موجود نیست: