۴.۲.۹۶

ناگشته دمی زخویش فانی


اندوهگنی چرا عراقی
مانا که زجفت خویش طاقی
غمگین مگر از فراق یاری
شوریده مگر زاشتیاقی
خونخور که درین سرای پرغم
باهجر همیشه هم وثاقی
یاران زشراب وصل سرمست
مخمور تو از شراب ساقی
ناگشته دمی زخویش فانی
خواهی که شوی بدوست باقی؟
جانکن که نه لایق وصالی
خونبار که درخور فراقی
چون درخور وصل نیست بودت
ایکاش نبودی ای عراقی.

منسوب به عراقی

هیچ نظری موجود نیست: