۱۲.۱۱.۹۵

همه ساله چنینم


شاید که بدرگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو وانگاه ببینم

دریاب که ازعمر دمی بیش نمانده است
بشتاب که اندر نفس باز پسینم

فریاد که از هجر تو جانم بلب آمد
هیهات که دور ازتو همه ساله چنینم

دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم نیست تمنا بجز اینم

آنرفت دریغا که مرا دین ودلی بود
ازدولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم

از بهر عراقی بدرت آمده‌ام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم.

عراقی

هیچ نظری موجود نیست: