۸.۹.۹۵

کو تنور آرزو تااندر او بندم فطیر


ای امید جان عنایت ازعراقی وامگیر
چاره ساز آنراکه ازتو نیستش یکدم گزیر

مانده در تیه فراقم رهنمایا ره نمای
غرقهٔ دریای هجرم دستگیرا دست گیر

در دل زارم نظر کن کزغمت آمد بجان
چاره کن جانا که شد دردست هجرانت اسیر

سوی من بنگرکه عمری برامید یکنظر
مانده‌ام چون خاک برخاک درت خوار وحقیر

ازتو بو نایافته، نه راحتی دیده زعمر
ساخته با درد بی‌درمان تو مسکین فقیر

دل که سودای تو میپخت آرزویش خام ماند
کو تنور آرزو تااندر او بندم فطیر

دایهٔ مهرت بشیر لطف پرورده است جان
شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر

زآفتاب مهر بردل سایه افگن تا شود
درهوای مهر روی تو چوذره مستنیر

گرفتد برخاک تیره پرتو عکس رخت
گردد اندر حال هرذره چو خورشید منیر

وزنسیم لطف تو برآتش دوزخ وزد
خوشتر از خلد برین گردد درک‌های سعیر.

عراقی

هیچ نظری موجود نیست: