۲۷.۷.۹۵

ذهنی باردار واژه ها


تاول زده پاهای خیال اش
ذهنی که باران غم
آب به آسیابش میریخت
وآسمانش
تهی ازخورشید امید بود
ذهنی باردار واژه ها
که ازآنها
گردابهای گیج میزایید
و بسمت آینده
عطسه‌های یأس میزد
...
واز کنارتخت
دستهای لرزان مرد
میله‌ها را بدندان میگرفت
و فرشته بیکار مرگ
برسینه اش
عشق را هجی میکرد.

از کتاب اشکهای شاعرانه فرامرز فرح مهر





هیچ نظری موجود نیست: