۲۸.۷.۹۵

که سیمرغ وصال او درآنجا آشیان سازد


بتم ازغمزه وابرو، همه تیر وکمان سازد
بغمزه خون دل ریزد به ابرو کارجان سازد

چو دردام سرزلفش همه عالم گرفتارست
چرامژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد

خرابیها کند چشمش که نتوان کرد درعالم
چه شاید گفت بامستی که خودرا ناتوان سازد

دل وجان همه عالم فدای لعل نوشینش
که چون جام طرب نوشد دوعالم جرعه‌دان سازد

فدای آن نگارینم کزرخ مجلس افروزد
لب او از شکرخنده شراب عاشقان سازد

بتی کزحسن درعالم نمی‌گنجد عجب دارم
که دایم دردل تنگم چگونه خان ومان سازد

عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ بدست آور
که سیمرغ وصال او درآنجا آشیان سازد.

عراقی


هیچ نظری موجود نیست: