روی ننمود یار چتوان کرد
نیست تدبیرکار، چتوان کرد
بردرش هرچه داشتم بردم
نپذیرفت یار، چتوان کرد
ازگل روی یار قسم دلم
نیست جز خارخار، چتوان کرد
بودهام بردرش عزیز بسی
گشتم این لحظه خوار، چتوان کرد
برمراد دلم نمیگردد
گردش روزگار چتوان کرد
غم بسیار هست ونیست دریغ
با غمم غمگسار چتوان کرد
ازپی صید دل نهادم دام
لاغر آمد شکار، چتوان کرد
چند باشی عراقی ازپس دل
درهم و سوگوار، چتوان کرد.
عراقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر