۲.۱۲.۹۵

Naomi Campbell By Nico Bustos Germany February 2017


ساقه شکستن ، طبیعت طوفان است و طبیعت غیر قابل سرزنش


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا


خوش مجلسی است درد ندیم و دریغ یار


مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه

خوش نغمه‌ای است نغمهٔ مرغان صبح دم
خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه

وقتی خوشست و مرغ دل ار نغمه‌ای زند
زیبد که باز شد در بستان صبحگاه

ازصد نسیم گلشن فردوس خوشتر است
بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه

در خلد هرچه نسیه ترا وعده داده‌اند
نقد است ایندم آنهمه برخوان صبحگاه

خوش مجلسی است درد ندیم و دریغ یار
غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه

جانا بخور ساز درین بزم تا مگر
خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه

تا زآتش فراق دل عاشقی نسوخت
خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه

خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری
کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه

باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود
می‌سنج نقد خویش بمیزان صبحگاه

دامان صبح گیر مگر سر برآورد
صبح امید تو زگریبان صبحگاه

چون دانه‌ای دل توکه چون جوز غم شدهست
انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه

شب خفته ماند بخت عراقی از آن سبب
محروم شد ز روح فراوان صبحگاه.

عراقی

هر گاه بر اثر رخدادی غیر قابل پیشبینی‌ مجبور بشناخت گوشه دیگری از خودم می‌شوم، غرق حیرت می‌گردم


بدترین شکنجه برای آدمی‌ آنست ک دیگر نتواند دوست بدارد


۱.۱۲.۹۵

Dominique Isserman Flashes Charlotte Le Bon feb. 2017


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

عیش خوش و عمر جاودان کو


ساقی قدح می مغان کو
مطرب غزلِ تر روان کو

آن مونس دل کجاست آخر
وآنراحت جان ناتوان کو

آینهٔ سینه زنگ غم خورد
آن صیقل غمزدای جان کو

از زهد و صلاح توبه کردم
مخمور میم می مغان کو

اسباب طرب همه مهیاست
آنزاهد خشک جانفشان کو

گر زهد تو نیست جمله تزویر
ترک بد و نیک و سوزیان کو

ور از دو جهان کران گرفتی
جان و دل و دیده در میان کو

با شاهد و شمع در خرابات
عیش خوش و عمر جاودان کو

در صومعه چند زهد ورزیم
صحرا و گل و می مغان کو

چون بلبل بینوا چه باشیم
بوی خوش باغ و بوستان کو

مارا چه ز باغ و بوی گلزار
بوی سر زلف دلستان کو

با دل گفتم مرا نگویی
کان یار لطیف مهربان کو

ور یافته‌ای ازو نشانی
خونابهٔ چشم خونفشان کو

با هم بودیم روزکی چند
آن عیش کجا و آنزمان کو

دل گفت هرآنچه او ندانست
از وی چه نشان دهیم آن کو

با اینهمه جهد میکنم هم
باشد که دمی شود چنان کو

خواهد که فدا کند عراقی
جان در ره او، ولیک جان کو؟

عراقی

آسمان بار امانت نتوانست کشید


میفرمایند: روزگاری است که رابطه بین آدما مانند کشیدن دو سر یک کِش شده که دوتن‌ آنرا میکشند!
اگر یک طرف خسته شود و سر کش را رها کند
دردش برای آنکه هنوز سر کش را سفت نگاه داشته است، میماند و بس!!! و براستی‌ چه نوع آدم‌هایی‌ هر کدام یک سر کش را میگیرند و بین خود میکشند؟

شدم آن پرنده که شب پرواز می کند و خون می‌خورد و کور است و آویزان میخوابد!


۳۰.۱۱.۹۵

Chanel Iman Wears Moschino Report February 2017


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا


بچه حیله واستانم دل خود زچنگ او من


چکنم که دل نسازم هدف خدنگ او من
بچه عذر جان نبخشم بدو چشم شنگ او من

بکدام دل توانم که تن ازغمش رهانم
بچه حیله واستانم دل خود زچنگ او من

چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده
پس ازین دگر چه بازم بسر خدنگ او من

زغمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم
نچشیده طعم شکر زدهان تنگ او من

دل و دین بباد دادم به امید آنکه یابم
خبری زبوی زلفش، اثری ز رنگ او من

چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
بچه حیله جان برآرم زدم نهنگ او من

لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی
بخورم ببوی لعلش چو شکر شرنگ او من

بعتاب گفت عراقی، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم بعتاب و جنگ او من.

عراقی


جهنم یعنی‌ اتحاد و اتفاق دیوانی که در درون دارم با مار‌هایی‌ که در آستین پروریدم


آدمی‌ که شبیه سخنانش باشد آرزوست


۲۹.۱۱.۹۵

Stephan Glathe Flashes Magdalena Chachlica In 'Autumn Serenade'


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا


بعد از این بیروی خوب یار نتوان زیستن


عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن
جان و دل برباختن، بروی جانان زیستن

سوختن درهجر وخوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن

تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم
از حیات خود بجانم، چند ازین سان زیستن

بس مرا از زندگانی مرگ کو تا جان دهم
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن

ای زجان خوشتر، بیا تا برتو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن

برسر کویت چه خوش باشد ببوی وصل تو
در میان خاک وخون افتان و خیزان زیستن

ازخودم دور افگنی وانگاه گویی خوش بزی
بیدلان را مرگ باشد بیتو، ایجان زیستن

هان عراقی جان بجانان ده، گران جانی مکن
بعد از این بیروی خوب یار نتوان زیستن.

عراقی

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند