‏نمایش پست‌ها با برچسب پژمان بختیاری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پژمان بختیاری. نمایش همه پست‌ها

۳۱.۳.۹۴

ده روزه عمر این همه افسانه ندارد


در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد 
کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست

آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گویم 

کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی 

گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه اسکندر و دارا 

ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت 

جز خون دل خویش به پیمانه ندارد.

زنده یاد پژمان بختیاری



۳۰.۳.۹۴

جهان جزعشق مقصودی ندارد


دلم جز عشق معبودی ندارد

که هستی غیر ازین سودی ندارد

محبت گر نباشد ملک هستی

نمودی دارد و بودی ندارد

ز بینایی چه دیدست آنکه درچشم 

نگاه حسرت آلودی ندارد

ز صحرای عدم تا شهر هستی 

جهان جز عشق مقصودی ندارد

نشد چشمی تر از سوز دل من 

دریغا کآتشم دودی ندارد

شدم در دوستی بدنام و شادم 

که آن سودا جزاین سودی ندارد.

زنده یاد پژمان بختیاری