‏نمایش پست‌ها با برچسب سلمان هراتی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سلمان هراتی. نمایش همه پست‌ها

۸.۱۲.۹۳

اینک بهار من و تو


دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو
امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو

آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد
غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟

دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ
امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو

غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران
صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما
برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو

با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم
در باغ می ماند یا دوست گل یادگار من و تو

چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم
من می روم سوی دریا جای قرار من و تو.

سلمان هراتی