‏نمایش پست‌ها با برچسب ایران باستان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ایران باستان. نمایش همه پست‌ها

۱۴.۴.۹۷

سانتور, مانتیکورا


قنطروس یا سانتور یا نیماسپ در میان اساطیر جز معروف‌ترین موجودات است. سانتور موجودی است نیمی انسان و نیمی اسب، با سر و دو دست و بالاتنهٔ انسان و بدن و چهار پای اسب، به این شکل که قسمت انسانی از جایی که گردن اسب باید شروع می‌شد به جای آن قرار دارد.
قنطورس یا سانتور، نام اَخلاف ایکسیون، پادشاه تسالی، بود. ایکسیون به خاطر قتل پدرزنش، عذاب وجدان داشت. زئوس بر او ترحم کرد و او را به کوه المپ برد. اما ایکسیون عاشق هِرا همسر زئوس شد. زئوس از ماوقع مطلع شد و ابری را به شکل هرا به سراغ ایکسیون فرستاد. از نزدیکی ایکسیون و این ابر موجودی به اسم سانتاروس به دنیا آمد و از آمیزش او با مادیان‌های کوه پلیون، تمام سانتورها به وجود آمدند. اکثر آن‌ها موجوداتی رام نشده و وحشی بودند و به مستی و مسائل شهوانی شهرت دارند. تنها استثناء در این میان سانتور خردمند کیرون بود.

این موجود افسانه‌ای را به یونان و افسانه‌های یونانی و خدایان یونانی نسبت داده و افسانه‌های زیادی در باره آن ذکر کرده ا‌ند. ولی‌ تنها کشوری که آثار این موجود خیالی را در خودش جا داده ایران است و در هیچ کجای دنیا کوچکترین نشانی‌ از این موجود خیالی ( بجز نوشته و داستان ) نیست. در حالی‌ که در تخت جمشید و در کاوشگری‌های لرستان و مرکز، آذربایجان و شمال ایران تعداد بیشمار، به شکل نیمی انسان و نیمی از حیوانات مختلف بدست آمده است.




این اثر (سانتور) که از جنس برنز و به ارتفاع ۱۸.۷ س.م. و پهنای ۱۸.۲ س.م. است، در سده ی هفتم یا هشتم پیش از میلاد در منطقه‌ای که اکنون لرستان خوانده می شود، ساخته شده و اکنون در موزه ی لوور نگهداری می شود.
این تندیس که نمایی تمام رخ دارد، موجودی خیالین را به تصویر می کشد که نیمه انسان (آندروسفالوس = موجودی با سر انسان و بدن جانور) است. دو شاخی که بر سر این موجود هست نشانی از ماورایی بودن آن دارند. انتهای بالِ این موجود، به سرِ هیولایی وحشی که در حالِ حمله ور شدن است ختم می شود. بندی هم به سوراخ انتهایی بال متصل است. این اثر که در دوره ی سوم عصر آهن ساخته شده، جفت دیگری نیز داشته که به هم متصل بوده اند ولی تنها این بخش باقی مانده است. این موجود افسانه‌ای بر روی جانور کوچکی ایستاده است که در حقیقت نشانگر قدرت اوست. این جانور همچنین خط زمینه‌ای که اثر بر روی آن بنا شده را تشکیل می دهد.




سانتورها قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگ‌های گوناگون یافت می‌شوند. سانتورها با روش‌های ویژه‌ای از دید انسان‌ها مخفی می‌مانند. همچنین آن‌ها در جنگل زندگی می‌کنند و زیستگاه اصلیشان ایران بزرگ است.
سانتورها روش‌های ویژه‌ای در استتار و مخفی ماندن دارند که این روش‌ها هنوز در پرده‌ای از ابهام قرار دارد. آن‌ها به صورت قبیله‌ای زندگی می‌کنند و از علومشان برای زندگی استفاده می‌کنند... سانتورها بر علوم سحر آمیز شفا و پیش گویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند.
تیراندازی سانتورها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است. اکثر سانتورها از برخورد و معاشرت با انسان‌ها خشنود نمی‌شوند و خود را بسیار برتر از انسان می‌دانند و با انسان بر خورد خوبی ندارند. تنها سانتور نیک‌رفتار اساطیر کیرون نام داشت که آموزگار بسیاری از پهلوانان ‌مانند آشیل، یاسون و آکتئون بود که با تیر هراکلس از پای درآمد!!!





دانته نیز سرود دوازدهم کتاب دوزخ خود را تماماً به این دست از موجودات خیالی اختصاص میدهد، آنجا که از طبقه هفتم دوزخ سخن می‌گوید و از مجازات گناهکارانی که گناه‌شان تجاوز به دیگران بوده است. دانته می‌نویسد:

این طبقه از دوزخ مخصوص متجاوزین میباشد که به ۳ منطقه تقسیم میشود. منطقه اول دسته‌ای از متجاوزین هستند که به دیگران تعدی کرده‌اند، یعنی‌ یا زندگی‌ آنان را و یا اموال آنان را مورد تجاوز قرار داده اند ( آدم کشها و دزد ها). ظالمان و غارتگران بزرگ تاریخ، مانند اسکندر و آتیلا پادشاه معروف هیاطله از این دسته از دوزخیانند و در این منطقه از دوزخ مجازات میشوند.


در تمام این منطقه از طبقه هفتم، (گودالی ژرف و کمانی شکل که بر اثر این وضع خاص خود، همهٔ دشت را در برابر خویش داشت)رودخانه‌ای جوشان جاری است، که در آن به جای آب، خون جریان دارد، و ارواح ظالمین و خونخواران در آن غوطه‌ورند ومجازاتشان این است که تا ابد درون این رودخانه خون بخورند، چرا که در زندگی‌ دنیوی از خونخواری سیر نمیشدند.

نگهبان این دسته از دوزخیان، سانتور‌ها هستند، که حیوانات افسانه‌ای هستند که نیمه اسب و نیمه انسان میباشند، و این و سانتور‌ها هر زمان که گناهکاری سرش را از امواج جوشان خون بیرون میاورد با تیر‌های خود آنها را تیر باران میکنند و مجبورشان میکنند دوباره سر در خون کنند.
و عمق این رود در یک طرف تا نزدیک پا هاست و هر چقدر به طرف دیگر می‌رویم عمیقتر شده تا جای که تا نزدیک مژگان می‌رسد

(و در فاصلهٔ میان صخره و گودال، سنتوری‌های مسلح به تیر و کمان، همچو آن روزگارن که در روی زمین به شکار می‌رفتند، در دنبال هم میدویدند.)




دانته چون هنوز زنده است و روح نیست و در نتیجه نمی‌تواند مثل ویرژیل پرواز کند، به خواهش ویرژیل از سنتوری ها، یکی‌ از سنتوری‌ها دانته را بر پشت خویش مینشاند تا پا‌هایش در آب جوشان سوخته نشود و این کار را نسوس که یک سنتوری میباشد انجام میدهد.(نسوس سنتوری بود که عاشق دیانیرا زن هرکول پهلوان نامی‌ یونان شد و خواست به او تجاوز کند که هرکول با یک تیر او را از پا در آورد و نسوس قبل از اینکه بمیرد مشتی از خون خود را به لباس خود الود و آنرا به دیانیرا داد و بدو گفت اگر هرکول این لباس را بر تن کند، دیگر به زنش خیانت نخواهد کرد، و دیانیرا چندی بعد که نسبت به هرکول مشکوک شده بود آن لباس را برای هرکول فرستاد و هرکول چون آن لباس را به تن‌ کرد دچار عذابی شد که طاقت او را برید و هرکول برای رهایی از آن عذاب جنگلی‌ که در آن بود آتش زد و خود نیز در آتش سوخت، و نسوس به این ترتیب انتقام خود را از قاتل خود گرفت و اصطلاح نسوس خودش انتقام مرگ خویش را کشید یک اصطلاح رایج و معروف در غرب میباشد)

و دانته سرود دوازدهم کتاب خود را با این جملات پایان میدهد:

تفو بر تو‌ای آزمندی نا بخردانه و‌ای خشم جنون آمیز که ما را در دوران کوتاه زندگی‌ چنین سخت در زیر مهمیز خویش داری، و از آن پس نیز، در حیات جاودان با چنین رنجی‌ دمسازمان میکنی‌.

سلمان رشدی نیزدر قسمت و یا بخش سوم کتاب آیات شیطانی از این سانتور‌ها سخن گفته و این بخش کتاب خود را به آنها اختصاص میدهد.
سلمان رشدی می‌نویسد:
سانتور یا مردخوار (پارسی = مانتیکورا) موجود افسانه‌ای از گونه‌های شیمر است. این جانور سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوه‌ای رنگ به شکل شیر و دم آن مانند عقرب ( و گاهی اوقات اژدها ) می‌باشد.

اندازه این جانور از شیر بزرگ تر و از اسب کوچک‌تر است و بدنش کمی درشت تر از شیر است.
شکار سانتور‌ها در افسانه‌ها بسیار جذاب است . وی ابتدا با نیش دم عقرب مانند خود زهری کشنده به شکار تزریق می‌کند و دردی در وجود او ایجاد می‌کند. سپس وقتی مطمئن شد که شکار دیگر قدرت حرکت ندارد قسمتس از گوشت او را می‌کند و به کناری می اندازد ... زهر خود به خود از زخم بوجود آمده خارج می‌شود.
سپس سانتور‌ در حالی که آواز لالایی مانندی را زمزمه می‌کند شکار را می بلعد.
سانتور‌ها از نژاد شیمرها هستند. شیمرها موجوداتی به شکل بز هستند که سر شیر و دم اژدها دارند. آن خود انواع گوناگونی دارند و در میان آن‌ها سانتور‌ها قهوه‌ای و مانتیکورهای بال دار نیز وجود دارند.





مانتیکور هایی که بال دارند نمی‌توانند دم اژدها داشته باشند
سانتور‌ در اصل از افسانه‌های پارسی قدیم است. واژه سانتور‌ تحریفی از واژه پارسی مردخوار است. نخستین بار یک نویسندهٔ ایرانی در یاداشت هایی که به زبان پهلوی تالیف شده بود از این موجود یاد کرد که بعدها به قسمت شمال غربی ایران کهن که منطقهٔ یونان است منتقل شد و با کمک تحریف تاریخ به یونان رسید که اکنون از این افسانه به عنوان افسانه‌ای یونانی یاد می‌کنند. سانتور‌ (منتیکر) واژهٔ انگلیسی نام این موجود است که از واژهٔ لاتین مانتیکورا گرفته شده که خود این واژه لاتین ریشه در واژهٔ پارسی مانتیچوراس دارد و آن نیز از پارسی باستانی مرتیخور گرفته شده و نام دیوی آدم خوار است.

سلمان رشدی به طور تمثیلی در آیات شیطانی مینویسد که غربیها، مهاجرین و پناهنده‌ها رو بمرور زمان بموجودات عجیب و غریبی تبدیل میکنند( به مانتیکور‌های که هیبتی‌ وحشتناک دارند) کنایه از اینکه خارجیها در کشورهای غربی اصالت و موجودیت خویش را از دست میدهند.


۲۳.۳.۹۴

تمدن چپاول شده


آثار باستانی امپراتوری پارس ها در عراق , سوریه, لیبی, تونس, یمن و و و با حملات هوایی غربی و یا به دست تروریست های ترک - انگلیسی داعشی در روز روشن و وقیحانه تخریب و چپاول میشوند, در ترکیه با وقاحت به نام ترک ها و یونانی ها زده میشود و در ایران زیر سلطه آخوند اخوانی با اسید پودر میشوند . آثارسنگی که بیش از ۵ هزار سال در خاک ایران سالم مانده و دوام آورده بودند و اگر فتنه آخوند در ایران رخ نداده بود هزاران سال دیگر هم میماندند , و این آثار ثابت کننده تاریخ هزاران سال تمدن و علم و فرهنگ ایرانی بر جهان بود ظرف ۳۷ سال حکومت بیگانگان ترک و عرب آخوند کثیف پودر شدند!

۸.۱۲.۹۰

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت .... آری به اتفاق، جهان می‌توان گرفت


کسانی‌ که از موزه بریتانیا دیدن کرده باشند، در قسمت خاور میانه، و در بین هزاران هزار آثار باستانی به یغما برده شده از این منطقه، به ۱۲ لوح گلی برخورده اند که بر روی آنها، قدیمیترین داستان زندگی‌ بشر، به خط میخی‌ نوشته شده است.( اصولاً موزه‌های غرب به خصوص انگلیس، اسناد و شواهد معتبر و غیر قابل انکاری هستند که از چپاول و غارت ملت‌های دیگر به وسیله انگلستان، شهادت میدهند و جالب اینجا است که ملت انگلیس به این موزه‌ها که با اموال کشورهای دیگر پر شده است و کلا این چپاول را، جز افتخارت خودشان میدانند، درست مثل اینکه دزدی با اموال به سرقت رفته از دیگر خانه‌ها نمایشگاهی ترتیب دهد، و با این کار به دیگران فخر بفروشد.)


به هر حال این ۱۲ لوح گلی که قدیمیترین سند تاریخی‌ از زندگی‌ اجتماعی بشر میباشد، به داستان گیلگامش (Gilgamesh ) معروف است. از روی ترجمه متون حکّاکی شده بر روی این الواح، حقایق زیادی بخصوص در رابطه با مذهب، برای بشر آشکار شده است. مثلا داستان به آب سپردن کودکی در سبد و در رود نیل، یعنی‌ ماجرای زندگی‌ موسی، و یا داستان کشتی نوح، در این کتاب نوشته شده است و این در حالی‌ است که عمر این کتاب، به چند هزار سال قبل از به وجود آمدن این پیامبران بر روی زمین می‌رسد، و این حقیقت را می‌رساند، که داستان موسی در واقع یک کپی از روی یکی‌ از داستان‌های این کتاب است و ماجرای ظهور موسی و دینش تنها ساختهٔ دست بشر میباشد تا یک رخ داد الهی. و دروغی به نام دین یهود، هزاران سال است که به خورد بشر داده شده، و حتی در ادیانی مانند، مسیحیت و اسلام که بعد از یهود اظهار وجود کرده‌اند هم از این دروغ نام برده و دفاع شده است.



گیلگامش، پادشاه شهری به نام "اوروک " بوده است و این شهر در منطقهٔ میان‌رودان (بین النهرین) یا عراق کنونی قرار داشته است. حماسهٔ این پادشاه مربوط به هزاران سال پیش از میلاد مسیح است. دانشمندان باستان شناس آلمانی در کاوش‌هایی‌ که در کویر عراق و بستر رود فرات انجام داده اند، به آرامگاه این پادشاه و مجموعه کاملی از شهر اوروک دست یافتند که با ارزشترین اسناد تاریخی از زندگی‌ و تمدن بشر اولیه در منطقه خاور میانه و ایران بود ( موزه بغداد در اولین روز حمله آمریکا به عراق و درست زیر بمبارانها و محاصرهٔ نیروهای امریکای - انگلیسی‌، غارت شد و آثار باستانی بسیار گرانبها و با ارزش از این موزه به سرقت رفت، و آثار باستانی و متون و کتب خطی‌ این موزه که با ارزشترین آثار باستانی و سرآمد تمامی آنچه که در دیگر موزه‌های دنیا قرار دارد بود، به جای نامعلومی منتقل شد. حتی مجسمه‌های سنگی‌ که قد بعضی‌ از آنها تا سه متر می‌رسید و بدون جرثقیل امکان حرکت دادنشان نبود ، در آن گیر و دار جنگ که مردم عراق از ترس در خانه‌ها پنهان شده بودند، و بر سرشان بمب ریخته میشد، معلوم نشد با چه وسیله‌‌ی از این موزه به سرقت رفت. و من مطمئنم اگر روزی این سارقین و جنگ طلبان به ایران حمله کنند اولین جای را که غارت خواهند کرد، موزه‌های ایران است، هر چند تا به حال، آنچه را که باید ببرند، به وسیله نوکران حلقه بگوششان که در ایران همه کاره هستند، برده شده است. رندی میگفت، اگر مرا به اغراق و بیهوده گویی متهم نمی‌کردند، می‌توانستم ادعا کنم که تنها هدف از حمله آمریکا به عراق فقط و فقط غارت این موزه بود و بس).

 
در الواح به دست آمده، گفته شده است که پادشاه گیلگامش دو سوم خدا و یک سوم انسان بوده است و بعد از اینکه او را در بستر رود فرات دفن میکنند، رود فرات به ناگهان از وسط باز شده و به دو شاخه تقسیم گردیده است. به گفته این دانشمندان، در شهر باستانی کشف شده اوروک ، ساختمان‌هایی‌ پیدا شده است که با توضیحات و شرحی که در منظومه گیلگامش نوشته شده کاملا یکسان است. ساختمانها و کانال‌های بسیار پیشرفته و شگفت انگیز این شهر، نشان از یک سیستم پیچیده و مدرن مهندسی‌ میدهد که در آن زمان از طرف مردمی که در این ناحیه و فلات قارهٔ ایران، زندگی‌ میکردند، مورد استفاده قرار میگرفته است، این کانال‌ها که کار ایرانیان باستان میباشد، قرار بود به عجایب هفت گانه اضافه شود و این عجایب را به عجایب هشت گانه ارتقأ دهد که سیاست‌های غرب از این کار جلوگیری کردند.


 نخستین ترجمه فارسی حماسه گیلگمش توسط دکتر منشی‌زاده در سال ۱۳۳۳ خ در زمان محمد رضا شاه پهلوی انجام شد و بعد از آن نیز ترجمه‌های دیگری منتشر شد.
داستانهای حماسی هومر که به عنوان شاهکار ادبیات غرب نامیده میشود در واقع کپی ناقصی از داستانهای گیلگمش است، همانطوری که کمدی الهی دانته برگرفته از داستانهای رایج در خاور میانه و همین گیلگمش میباشد، مثلا در کمدی الهی راهنمای دانته در سفر جهنم و نیمی از برزخ شاعر محبوبش، ویرژیل میباشد و راهنمای گیلگمش در سفر به دنیای تاریکی ها سیدوری سابیتو (سیدوری‌سبیتو) یکی از خدایان میان‌رودان است. در اسطوره‌ها سیدوری سابیتو را خاتونی فرزانه می‌دانند.