‏نمایش پست‌ها با برچسب ابوسعید ابوالخیر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ابوسعید ابوالخیر. نمایش همه پست‌ها

۵.۱.۹۹

تا لاله بباغ سرنگون ساخت جرس


نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر, ما را این بس

از قافلهٔ بهار آمد آواز
تا لاله بباغ سرنگون ساخت جرس.

ابوسعید ابوالخیر


فرهاد- بوی عیدی

۱۶.۱.۹۴

عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان


بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان

چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم
خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان

در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان!

ابوسعید ابوالخیر


۱۷.۴.۹۱

بیگانه و خویشت منم



من مست جام باده ام، دارم هوای عاشقی
حیران روی ساقی‌ام، دارم هوای عاشقی


ای جان و ای جانان من، دارم هوای عاشقی
ای وصل و ای هجران من، دارم هوای عاشقی


جان در بر جانانه شد، دل بر سر پیمانه شد
تن ساکن میخانه شد، دارم هوای عاشقی


گه نور و گه نار آمدم، گه گل، گهی خار آمدم
گه مست و هشیار آمدم، دارم هوای عاشقی


ای شاه، درویشت منم، درویش دل ریشت منم
بیگانه و خویشت منم، دارم هوای عاشقی


دیوانه رویت منم، آشفته مویت منم
سرگشته کویت منم، دارم هوای عاشقی

ابوسعید ابوالخیر