۲۴.۱۰.۹۶

هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست




این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌بدوشی چه بلاییست
دردیست که همتاش دراین دیر کهن نیست
من بهرکه خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش بسر و روح بتن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هرچند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پراز چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست.

خسرو فرشیدوَرد




آهنگ "ایران" شاهکاری از "شاهکار بینش پژوه"

هیچ نظری موجود نیست: