۸.۱۰.۹۶

در کار خود زمانه زما ناتوانترست


حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد بحال تو
ای نوش لب که بوسه بما کرده ای حرام
گرخون ما چو باده بنوشی حلال تو
یاران چو گل بسایه سرو آرمیده اند
ما و هوای قامت با اعتدال تو
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
بازآ که چون خیال شدم ازخیال تو
در کار خود زمانه زما ناتوانترست
با ناتوانتر از تو چه باشد جدال تو
خار زبان دراز بگل طعنه میزند
درچشم سفله عیب تو باشد کمال تو
ناساز گشت نغمه جان پرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو.

رهی معیری



برگ سبز برنامه شماره ۵۶ - محمودی خوانساری








هیچ نظری موجود نیست: