۴.۱۰.۹۶

كه میداند چه میدیده ست آن غمگین


اگرچه حالیا دیریست كان بی كاروان كولی
ازین دشت غبار آلود كوچیده ست
و طرف دامن ازاین خاك دامنگیر برچیده ست
هنوز ازخویش پرسم گاه
آه
چه میدیده ست آن غمناك روی جاده نمناك
زنی گم كرده بویی آشنا و آزار دلخواهی
سگی ناگاه دیگربار
وزیده برتنش گمگشته عهدی مهربان بااو
چنانچون پاره یا پیرار
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ
اسیری از عبث بیزار و سیر ازعمر
بتلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون برخاك روی جاده نمناك
چه نجوا داشته با خویش
پیامی دیگر از تاریكخون دلمرده سودا ده كافكا
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام
درود دیگری برهوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام
تقوی دیگری برعهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر بریش عرش و برآین این ایام
چه نقشی میزده ست آن خوب
بمهر و مردمی یا خشم یا نفرت
بشوق و شور یا حسرت
دگر برخاك یاافلاك روی جاده نمناك
دگر ره مانده تنها باغمش در پیش آیینه
مگر آن نازنین عیاروش لوطی
شكایت میكند زآن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان بخاطر میسپارد گفته اش طوطی
كدامین شهسوار باستان میتاخته چالاك
فكنده صید برفتراك روی جاده نمناك
هزاران سایه جنبد باغ را چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
كه میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست كزاین منزل ناپاك كوچیده ست
وطرف دامن ازاین خاك برچیده ست
ولی من نیك میدانم
چو نقش روز روشن برجبین غیب میخوانم
كه او هرنقش میبسته ست،‌ یاهر جلوه میدیده ست
نمیدیده ست چون خود پاك روی جاده نمناك.

مهدی اخوان ثالث



گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۵۱۲ ب - پوران ، محمودی خوانساری و گلپا
















هیچ نظری موجود نیست: