۱۰.۹.۹۶

بدست برق سپردیم آشیانهٔ خویش


بروی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش
بدست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا
همینقدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش
بجز توکز نگهی سوختی دل مارا
بدست خویش که آتش زند بخانهٔ خویش
مخوان حدیث رهایی که الفتیست مرا
بناله سحر و گریه شبانهٔ خویش
ز رشک تا که هلاکم کند بدامن غیر
چو گل نهد سر ومستی کند بهانهٔ خویش
رهی بناله دهی چند دردسر مارا
بمیر از غم و کوتاه کن فسانهٔ خویش.

رهی معیری



محمودی خوانساری - من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم









هیچ نظری موجود نیست: