۳.۲.۹۶

خوشی و خرمی و کامرانی


خوشا دردیکه درمانش تو باشی
خوشا راهیکه پایانش تو باشی
خوشا چشمیکه رخسار تو بیند
خوشا ملکیکه سلطانش تو باشی
خوشا آن دلکه دلدارش تو گردی
خوشا جانیکه جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ایدوست
درآن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسیرا
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید زکس آنرا که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
برای آنکه ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی
عراقی طالب درد است دایم
ببوی آنکه درمانش تو باشی.

عراقی



هیچ نظری موجود نیست: