۹.۱.۹۶

شب نوروز منو روز حساب است ترا


گریه سوختگان اشک کباب است ترا
خون این بی گنهان باده ناب است ترا

ناله ای کز جگر سنگ برون آرد آه
ازدل همچو شب افسانه خواب است ترا

بر جگر سوختگان رحم کجا خواهی کرد
که چو دل آب شود، عالم آب است ترا

ناله خشک لبان گرچه ملال انگیزست
طرب انگیزتر از چنگ و رباب است ترا

نشود چشم تو از شور قیامت بیدار
نامه شکوه ما پرده خواب است ترا

آب و آتش چه به خورشید جهانتاب کند
چه غم از سوز دل و چشم پرآب است ترا

هیچ پروا زدهن خوانی بلبل نکنی
سخن تلخ، گوارا چو گلاب است ترا

به عنانداری بیداد نمی پردازی
گرچه ازحلقه خط، پا برکاب است ترا

جوهر تیغ تو چون مور برآرد پر وبال
بسکه در کشتن عشاق شتاب است ترا

بلب چون شکرت راه سخن دارد خط
بچه تقصیر بطوطی شکراب است ترا

خط شبرنگ کزاو حسن نهد پا بحساب
شب نوروز منو روز حساب است ترا

در گلستان تو هر سردنفس محرم نیست
گوش برزمزمه مرغ کباب است ترا

نگذری از سراندیشه صائب زنهار
دل اگر آینه صدق و صواب است ترا.

صائب تبریزی

هیچ نظری موجود نیست: