۲۰.۱۰.۹۵

هم نیم نومید از درگاه او


باز در دام بلا افتاده‌ام
باز در چنگ عنا افتاده‌ام

این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتاده‌ام

یاد ناورد آن نگار بی‌وفا
از من بیچاره تا افتاده‌ام

دست من نگرفت روزی از کرم
تا زدست او زپا افتاده‌ام

ننگ می‌دارد ز درویشی من
چون کنم چون بینوا افتاده‌ام

بردرش گر مفلسانرا بار نیست
پس من مسکین چرا افتاده‌ام

هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتاده‌ام

عاقبت نیکو شود کارم چو من
برسر کوی رجا افتاده‌ام

هان عراقی غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتاده‌ام.

عراقی

هیچ نظری موجود نیست: