۱۶.۱۰.۹۵

آن قطرهٔ خون که خوانیش دل


ای دیده بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل

خون شد زفراق یار واز یار
جز خون جگر دگر چه حاصل

عمری بتپید بر در یار
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل

چون دید بعاقبت که دلدار
در خانهٔ او نکرد منزل

دل در پی وصل یار جان داد
وآن یار نشد دریغ حاصل

برخاک درش فتاد وجان داد
آن قطرهٔ خون که خوانیش دل

چون یار نی است بخت با ما
از بهر چه می‌سرشتمان گل

ایکاش که بود ما نبودی
کز بودن ماست کار باطل

ای یار مبر زمن بیکبار
پیوسته ازین شکسته مگسل

در بحر فراق تو فتادم
دریاب مگر فتم بساحل

مگذار که همچنین بماند
بیچاره عراقی از تو غافل.

عراقی

هیچ نظری موجود نیست: