آدمی را در بستری از گلهای سرخ بخوابانی باز هم از تیغی که امکان دارد در گوشهای پنهان مانده شده باشد، شکایت میکند!
این نتیجه داستان شاهزاده خانم و یک دانه نخود است که گفته میشود توسط هانس کریستین اندرسون دانمارکی نوشته شده است. نکته ظریفی که این داستان دارد این است که هانس کریستین اندرسون دانمارکی این داستان را زمانی نوشت که دانمارکیها حتی نمیدانستند نخود یعنی چه! در حال حاضر بیش از نیمی از دانمارکیها نخود را نمیشناسند، و بیش از دو سوم آنان هرگز نخود را نچشیده اند. و دلیل آن هم این است که کلا بجز در مناطق جنوبی، نخود در هیچ کجای اروپا پرورش داده نشده و تا ۳۰ سال پیش اصلا در دانمارک پیدا نمیشد. و اینکه چگونه دویست سال پیش نخود به عنوان یکی از هنرپیشههای اصلی سر از داستان نویسنده دانمارکی درمیاورد بسیار جای تعجب است. مگر اینکه به واقعیت چنگ بندازیم که میگوید: هر بیگانه و متجاوز و دزدی که کتب پارسی را ترجمه کرد، بعنوان پاداش نام خود را بجای نویسنده آن گذاشته و معروف شد. چرا که میدانست مردمش آنچنان ابلهند که هر چه بخوردشان بدهند، چشم بسته و نیندیشیده دربست میپذیرند.
این نتیجه داستان شاهزاده خانم و یک دانه نخود است که گفته میشود توسط هانس کریستین اندرسون دانمارکی نوشته شده است. نکته ظریفی که این داستان دارد این است که هانس کریستین اندرسون دانمارکی این داستان را زمانی نوشت که دانمارکیها حتی نمیدانستند نخود یعنی چه! در حال حاضر بیش از نیمی از دانمارکیها نخود را نمیشناسند، و بیش از دو سوم آنان هرگز نخود را نچشیده اند. و دلیل آن هم این است که کلا بجز در مناطق جنوبی، نخود در هیچ کجای اروپا پرورش داده نشده و تا ۳۰ سال پیش اصلا در دانمارک پیدا نمیشد. و اینکه چگونه دویست سال پیش نخود به عنوان یکی از هنرپیشههای اصلی سر از داستان نویسنده دانمارکی درمیاورد بسیار جای تعجب است. مگر اینکه به واقعیت چنگ بندازیم که میگوید: هر بیگانه و متجاوز و دزدی که کتب پارسی را ترجمه کرد، بعنوان پاداش نام خود را بجای نویسنده آن گذاشته و معروف شد. چرا که میدانست مردمش آنچنان ابلهند که هر چه بخوردشان بدهند، چشم بسته و نیندیشیده دربست میپذیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر