۱۱.۱۰.۹۵

کجاست آتش شوقت که در دل آویزد


دلی که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک

ببوی آنکه درآتش نهد قدم روزی
هزار سال درآتش قدم زند بی‌باک

گرت بیافت درآتش کجا رود به بهشت
وگر چشد زکفت زهر، کی خورد تریاک

مراکه نیست ازین آتشم مگر دودی
فرو گرفت زمین دلم خس وخاشاک

کجاست آتش شوقت که دردل آویزد
چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک

ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک

اگربسوخت عراقی، دل تو زین آتش
ببار آب زچشم و بریز برسر خاک.

عراقی

هیچ نظری موجود نیست: