۱۸.۷.۹۵

سر سودای بی‌پایان که دارد


نگارا بیتو برگ جان که دارد
سرکفر وغم ایمان که دارد

اگرعشق تو خون من نریزد
غمترا هرشبی مهمان که دارد

دل من باخیالت دوش میگفت
که این درد مرا درمان که دارد

لب شیرین تو گفتا زمن پرس
که من باتو بگویم کان که دارد

مرا گفتی که فردا روزوصل است
امید زیستن چندان که دارد

دلم دربند زلف توست ورنه
سر سودای بی‌پایان که دارد

اگر لطف خیال تو نباشد
عراقی را چنین حیران که دارد.

عراقی