۱۱.۷.۹۵

جاییکه جان نباشد جانان چکاردارد


بادرد خستگانت درمان چکاردارد
باوصل کشتگانت هجران چکاردارد

ازسوز بی‌دلانت مالک خبرندارد
با عیش عاشقانت رضوان چکاردارد

درلعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
ازبیدلی لب من باآن چکاردارد

هم دیدهٔ تو باید تاچهرهٔ توبیند
کانجاکه آنجمال است انسان چکاردارد

وهم ازدهان تنگت هرگز نشان نیاید
باخاتم شاه جم شیطان چکاردارد

جان من ازلب تو ماناکه یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید باجان چکاردارد

دل می‌تپد که بیند دردیده روی خوبت
ورنه برید زلفت پنهان چکاردارد

عاشق گراز درتو نشنید مرحبایی
چون حلقه بر درتو چندان چکاردارد

گربر درت نیایم، شاید که باز پرسند
پوسیده استخوانی باخوان چکاردارد

در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جاییکه جان نباشد جانان چکاردارد

در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
درخانهٔ طفیلی مهمان چکاردارد.

عراقی